گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

کمال صورت و معنی جدا جدا دارد

مراد عاشق مهجور وصل معشوق است

چه وایه که دل و جان بی نوا دارد

بغیر یار نداریم ما ز یار طلب

اگر جفا کند آن یار و گر وفا دارد

بغمزه جان و دل و دین ما بغارت برد

ندانمش که دگر دیده بر چه ها دارد

ز باده لب لعل حیات بخش حبیب

چه شور و مستی و غوغا که جان ما دارد

بیا و جان و جهان در قمار عشق بباز

که درد عاشق بیدل همین دوا دارد

نظر بهر چه کنم حسن تست منظورم

ببین که جان اسیری نظر کجا دارد