گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

درد بی درمان بعالم دردماست

کانچنان سرو روان از ما جداست

محنت ایام و غم های جهان

ز اشتیاق او نصیب جان ماست

کی علاج درد ما داند طبیب

درد و سوز عشق دردم را دواست

در هوایش رفت عمر و همچنان

جان و دل در آرزوی آن لقاست

من فدای آنکه از هستی خویش

نیست گشت و در بقای بی فناست

حیرت اندر حیرت آمد حال ما

هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست

واقف حال اسیری آن کسی است

کو بدرد عشق دایم مبتلاست