گنجور

 
اسیری لاهیجی

گشت تابان مهر ذاتش از صفات

وز صفاتش گشت روشن کاینات

گر ندیدی پرتو روی حبیب

از چه کردی سجده کافر پیش لات

دیده باطن گشا ظاهر ببین

مظهر ذات و صفاتش ممکنات

بی جهت بر دل تجلی کرد یار

چون گذشتم از مکان و از جهات

لذتی کردم ز موت اختیار

چون بدیدم خوش حیاتی در ممات

چون توانم کرد وصف روی او

کی درآید کنه حسنش در صفات

چون اسیری دید نور ذات او

یافت از قید خودی کلی نجات

 
 
 
ناصرخسرو

ای به خور مشغول دایم چون نبات

چیست نزد تو خبر زین دایرات؟

خود چنین بر شد بلند از ذات خویش

خیره خیر این نیلگون بی‌در کلات؟

یا کسی دیگر مر او را بر کشید

[...]

همام تبریزی

چون لبت از مصر کی خیزد نبات

کز نباتت می‌چکد آب حیات

دوستانت ز آب حیوان بی‌نصیب

تشنگان جان داده نزدیک فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

حکیم نزاری

چون لبت مصرکی خیزد نبات

کز نباتت می چکد آبِ حیات

دوستانت ز آبِ حیوان بی نصیب

تشنگان جان داده نزدیکِ فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه