گنجور

 
اسیری لاهیجی

دو عالم غرق انوار تجلی است

همه ذرات بیخود همچو موسیست

چرا مجنون شدی در جست و جویش

نظر بگشا که عالم پر ز لیلیست

من از مستی خبر از خود ندارم

چه جای زهد و سالوسی و تقویست

بیا واعظ ز دیدارش سخن گو

چه جای قصه رضوان و حوریست

نظر برمهر رویش کن ز ذرات

که تابان هم ز صورت هم ز معنیست

مرا تا دیده بر روی تو بارست

فراغت از همه دنیا و عقبیست

اسیری دولت دیدار وصلش

کجا بیند چو در قید اسیریست