گنجور

 
اسیری لاهیجی

دو عالم غرق انوار تجلی است

همه ذرات بیخود همچو موسیست

چرا مجنون شدی در جست و جویش

نظر بگشا که عالم پر ز لیلیست

من از مستی خبر از خود ندارم

چه جای زهد و سالوسی و تقویست

بیا واعظ ز دیدارش سخن گو

چه جای قصه رضوان و حوریست

نظر برمهر رویش کن ز ذرات

که تابان هم ز صورت هم ز معنیست

مرا تا دیده بر روی تو بارست

فراغت از همه دنیا و عقبیست

اسیری دولت دیدار وصلش

کجا بیند چو در قید اسیریست

 
 
 
ناصرخسرو

نشنیده‌ای که زیر چناری کدوبنی

بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟

پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟»

گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»

خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز

[...]

انوری

نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی

برجست و بر دوید برو بر به روز بیست

پرسید از چنار که تو چند روزه‌ای

گفتا چنار عمر من افزون‌تر از دویست

گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم

[...]

حمیدالدین بلخی

گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر

که برق در بستم و گاه ابر می گریست

اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند

و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست

این را حیات کوته و آنرا امل دراز

[...]

مولانا

از دل به دل برادر گویند روزنیست

روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست

هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر

گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست

زان روزنه نظر کن در خانه جلیس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه