دو عالم غرق انوار تجلی است
همه ذرات بیخود همچو موسیست
چرا مجنون شدی در جست و جویش
نظر بگشا که عالم پر ز لیلیست
من از مستی خبر از خود ندارم
چه جای زهد و سالوسی و تقویست
بیا واعظ ز دیدارش سخن گو
چه جای قصه رضوان و حوریست
نظر برمهر رویش کن ز ذرات
که تابان هم ز صورت هم ز معنیست
مرا تا دیده بر روی تو بارست
فراغت از همه دنیا و عقبیست
اسیری دولت دیدار وصلش
کجا بیند چو در قید اسیریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عشق و عرفان پرداخته است. شاعر به توصیف زیباییها و تجلیات الهی میپردازد و از بیخودی و مستی ناشی از عشق سخن میگوید. او از مجنون و لیلی به عنوان نمادهای عشق 이야기 کرده و تأکید دارد که در آغوش عشق، دنیا و آخرت اهمیتی ندارند. همچنین، شاعر میگوید که وقتی ناظر بر چهره محبوب است، از همه چیز رها میشود و تنها در حال و هوای عشق غرق میگردد. در نهایت، او اشاره میکند که دیدار با معشوق حتی در قید اسیری هم نمیتواند با هیچ چیز دیگری مقایسه شود.
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز پر از نور و زیباییهای الهی است و همه موجودات به مانند موسی (پیامبر) در حالتی شگفت و بیخود قرار دارند.
هوش مصنوعی: چرا در جستجوی او مجنون شدهای؟ این را بدان که جهان پر از لیلیهاست.
هوش مصنوعی: من تا این حد غرق در مستی هستم که اصلاً از حال خودم خبر ندارم، پس صحبت از زهد، ریاکاری و پرهیزگاری برایم بیمعناست.
هوش مصنوعی: بیا ای واعظ، از زیبایی او صحبت کن؛ چه نیاز به قصههای بهشت و فرشتگان داریم؟
هوش مصنوعی: به آن خاطر که چهره زیبایش را نگاه کنم، که درخشندگیاش نه تنها از ظاهرش، بلکه از روح و معنایش ناشی میشود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که چشمم به چهرهات بیفتد، از تمام دنیا و آخرت بینیاز هستم.
هوش مصنوعی: کسی که اسیر است، چگونه میتواند زیبایی و خوشبختی دیدار محبوبش را احساس کند، در حالی که در بند و زنجیر گرفتار است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نشنیدهای که زیر چناری کدوبنی
بررُست و بردمید برو بر، به روز بیست؟
پرسید از آن چنار که «تو چند سالهای؟»
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»
خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
[...]
می کوش در سخا که بهشتی صفت سخیست
بدخو مشو که خوی بد از طبع دوزخی است
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای
گفتا چنار عمر من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
[...]
گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر
که برق در بستم و گاه ابر می گریست
اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند
و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست
این را حیات کوته و آنرا امل دراز
[...]
از دل به دل برادر گویند روزنیست
روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست
زان روزنه نظر کن در خانه جلیس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.