تا نقد دارضرب معارف کلام ماست
در ملک فقر سکه شاهی بنام ماست
چون والی ولایت کشف و ولایتیم
سلطان ملک کون کمینه غلام ماست
بیرون ز ملک اسم وصفت رتبه منست
اکنون که شهر غیب هویت مقام ماست
شهباز همتم ز دو عالم چو در گذشت
عنقای وصل یار ازآن دم بدام ماست
از جور عقل رخت باقلیم عاشقی
بردم که ملک عشق تو دارالسلام ماست
مخمورم از شراب لب لعل جانفزات
وز جام چشم مست تو شرب مدام ماست
تا مهر نوربخش ز چرخ کمال تافت
زان دم اسیریا همه کاری بکام ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و معرفت است. شاعر به بیان عمیقترین احساسات و عقاید خود پرداخته و از مقام و جایگاه بالای عشق سخن میگوید. او عشق را به عنوان سرزمین فقر و سکهای به نام خودش میبیند و احساس میکند که در این دنیای معنوی، غم و درد را کنار گذاشته و به "دارالسلام" عشق دست یافته است. همچنین از شوق و مستی ناشی از عشق و زیبایی معشوق میگوید که او را در حالت خماری و سرخوشی نگه داشته است. به طور کلی، این شعر به تمجید از عشق و معرفت و رهایی از قید و بندهای مادی میپردازد.
هوش مصنوعی: معارف و دانشهای ما در دنیای فقر به اندازه سکههای سلطنتی ارزشمند است و ما به عنوان صاحب این دانشها شناخته میشویم.
هوش مصنوعی: زیرا که والی و فرمانروای این سرزمین ما، سلطان سرزمین وجود است و ما فقط بندگان او هستیم.
هوش مصنوعی: در خارج از مرزهای این سرزمین، نام و مقام من مشخص است، اما اکنون که به دنیای پنهان و غیرمحسوس نگاه میکنم، جایگاه واقعی من نمایان میشود.
هوش مصنوعی: شجاعت و ارادهام، پس از اینکه از این دو جهان عبور کرد، به گونهای است که پرندهای که به سراغ وصال محبوب میآید، از آن لحظه به دام ما افتاده است.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و سختیهای عقل، من از دنیای عشق تو خارج شدم؛ زیرا ملک عشق تو، جای امن و آرامش من است.
هوش مصنوعی: من از نوشیدن شراب لبهای قرمز و زندگیبخش مست هستم و از چشمان تو که همواره مرا مینوشاند، به طور مداوم سیراب میشوم.
هوش مصنوعی: زمانی که نور پرتروش از آسمان بر زمین تابید، همه چیز در دست ما قرار گرفت و به خواستههای ما پاسخ مثبت داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از لطف دوست سکه دولت بنام ماست
اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست
بحری که موج او ز سمک تا سما رسید
آن بحر جرعه ای ز می لعل فام ماست
این سبز خنگ چرخ بمیدان کن فکان
[...]
تا خاک آستانه جانان مقام ماست
در بزم عیش جرعه راحت به جام ماست
گفتی: فلان به کوی من از خاک کمتر است
این هم چو بنگری سبب احترام ماست
زاهد حرام گفت می لعل را، بلی
[...]
از لطف دوست سکه دولت به نام ماست
اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست
وصف کمال حسن تو ورد دوام ماست
ذکر لب تو لذت شرب مدام ماست
ما خاک کوی دوست به جنت نمیدهیم
کوی نگار روضهٔ دارالسلام ماست
ای باد به کوی نگارم گذر کنی
[...]
حرفی که از کسی نشنیدی، پیام ماست
در نامهٔ تو آنچه نگنجید، نام ماست
با آنکه بست آن گل خود رو لب از جواب
شرمندهٔ رقیب ز ننگ سلام ماست
ای دل ز شکوه بهر خدا رنجهاش مساز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.