گنجور

 
اسیری لاهیجی

در سویدای دلم سودای عشقش جا گرفت

در درون خانه جانم غمش مأوا گرفت

تا نقاب زلف بر روی چومه انداختی

از پریشانی دماغ جان ما سوداگرفت

گر بطور زهد دم زد زاهد از انکارما

نیست کس رادر طریق عاشقی برما گرفت

عقل سرکش راه هستی رفت و در پستی فتاد

عشق راه نیستی شد قدراوبالا گرفت

در هوایت کوه آب از چشمه ها گردد روان

ز آتش عشقت خروش و جوش در دریا گرفت

در پی صید همای وصل جانان جان ما

گرچه بسیاری دوید از هر طرف اما گرفت

ای اسیری در هوای وصل سیمرغ دلم

عاقبت در آشیان بی نشانی جا گرفت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت

در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت

با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند

راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت

جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت

باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت

چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد

بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت

زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ

[...]

جهان ملک خاتون

تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت

از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت

من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم

دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت

تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت

چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما

مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت

موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
نسیمی

هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت

چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت

با دهانت نکته‌ای می‌گفتم از اسرار غیب

سالک از راه حقیقت خرده‌ها بر ما گرفت

تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه