ماه دوهفته هفتهای از رخ نهفتهای
در دل تو حاضری اگر از دیده رفتهای
ای غنچه بدیع ز خون جگر تو را
پروردم و به گلشن مردم شکفتهای
ای زلف یار حال منی بس که در همی
ای چشم دوست بخت منی بس که خفتهای
سر من است در دل و راز تو با صباست
با من که راز گفت تو از که شنفتهای
خونین سرشک ریختی ای دیده از مژه
بهر نثار لؤلؤ شهوار سفتهای
ای غنچه گشته خون جگر در دلت گره
گویا از آن دهان سخنی باز گفتهای
کی عشق جلوهگر به درونت شود که تو
گرد هوا ز آینه دل نَرُفتهای
آشفته درد خویش مگو جز بشیر حق
توبه بکن از آنچه به اغیار گفتهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد و رازهای دل است. شاعر به محبوب خود مخاطب قرار میدهد و از حال و روز خود میگوید. او به غنچهای تشبیه میکند که از خون جگرش پرورش یافته و اکنون در گلشن عشق شکوفا شده است. همچنین اشاره میکند که عشق و زیبایی محبوب تمام وجودش را در بر گرفته و رازهای دل را با نسیم صبحدم درمیان میگذارد. شاعر از عاشقانههای خود و ویژگیهای دردناک عشق سخن میگوید و به محبوبش یادآوری میکند که باید از گفتوگوهای بیمورد با دیگران پرهیز کند و به عشق واقعی خود وفادار بماند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و رازآلودگی وجود یک شخص است. شاعر به نوعی میگوید که حتی اگر از نظرها غایب شدهای، وجود تو هنوز در دل من حضوری قوی دارد. زیبایی و جاذبهات مثل ماهی است که در دل تاریکی پنهان است و این حضور، برای شاعر بسیار ارزشمند و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: ای غنچهی زیبا، من تو را از زحمات و رنج جگر خویش پرورش دادهام و اکنون در میان مردم شکفته و زیبا شدهای.
هوش مصنوعی: ای زلف یار، حال من به خاطر تو به هم ریخته است. ای چشم دوست، تو بخت منی و چنان خوابیدهای که انگار نمیدانی چه حال و روزی دارم.
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق توست و رازهای تو با نسیم صبح در میان است؛ حالا من که رازهایم را با تو در میان گذاشتهام، از چه کسی این گفتهها را شنیدهام؟
هوش مصنوعی: ای دیده، اشکهای خونینات را بهخاطر زیباییهای دلفریب نریز.
هوش مصنوعی: ای گل سرخ، دل تو پر از درد و رنج است، گویی از دهان تو کلامی تلخ و ناگفته دربر دارد.
هوش مصنوعی: هرگاه عشق در قلبت نمایان شود، متوجه خواهی شد که هنوز از سطح ظاهری و دنیای بیرون فراتر نرفتهای.
هوش مصنوعی: در مورد ناراحتیهایت با کسی جز بشارتدهنده حق صحبت نکن و از آنچه به دیگران گفتهای، توبه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دل نشستهای اگر از دیده رفتهای
نینی ز دیده نیز نگویم نهفتهای
ما بیتو نیستیم و توی ما پس از چه روی
گوییم گاه حاضر و گاهی برفتهای
چون برقِ سوزناک که در خشک و تر گرفت
[...]
ای زلف سنبلی تو که برگل شکفتهای
یا اژدری سیاه که برگنج خفتهای
بر شاخ گل بنفشه ندیدم که بشکفد
اینک بنفشهای تو که بر گل شکفتهای
بر نار تفته دستهٔ سنبل کسی نکشت
[...]
بیدارگشت فتنه، چرا رخ نهفتهای!
برپای شد قیامت کبری، چه خفتهای!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.