جان کیست تا که سر بکشد از کمند تو
دل چیست تا بجان نشود پای بند تو
دیوانه هوای تو فرزانه جهان
آزاد بنده ای که بود در کمند تو
ای هشت خلد در خم زلفین تو نهان
طوبی بزیر سایه قد بلند تو
نه هر کجاست سرو قدی نازنین بود
این ناز جامه ایست بقد بلند تو
کس یادی از بساط سلیمان نیاورد
در زیر ران چو گرم عنان شد سمند تو
گر آیدش مسیح ببالین پی علاج
کی دم زند زدرد درون دردمند تو
شکرفروش خنده زند بر نبات مصر
گر بشنود حکایت شیرین قند تو
مجروح تیر غمزه جان کاه چشم مست
مرهم نخواست جز زلب نوشخند تو
غلمان و حور جنتش ار آوری بحشر
حاشا که جز تو را طلبد مستمند تو
چونانکه چون و چند نزیبد بحق حق
جز حق که آگهست کس از چون و چند تو
آشفته از خلاف زمان یا علی بطوس
کرده پناه خود خلف ارجمند تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
[...]
تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمیکند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمیروند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسی
[...]
ای گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائی آفریده قد بلند تو
بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار
طرز گران خرامی رعنا سمند تو
خوش نرخ خندهٔ تو به بازار آرزو
[...]
با آنکه آزموده ترا دردمند تو
هر دم فریب میخورد از زهرخند تو
باشد هم از فریب محبت که افکند
خود را به دست و پای اسیران، کمند تو
از بس که میکشند ز هر سو کمند شوق
[...]
صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان
بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو
مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.