ای سراپا فتنه وی فتنه بر روی تو من
آفت پیر و جوانستی بلای مرد و زن
چهره یک گلزار کابل جلوه یک کشمیر سرو
زلف تو یک ملک تبت چشم یک کشور فتن
وصف آن رخساره و لب تا صبا در باغ گفت
گل دریده جامه و غنچه فروبسته دهن
روی تو ماهست و خطت مشک ای شمع چگل
گر بیامیزند با مه مشک و سنبل یاسمن
هندوان تو بهشتی زنگیان تو ز روم
عقربانت ماه منزل چشمت آهو خط ختن
حسن تو ملک سلیمان نوبت حشمت مکوب
لعل تو انگشتری و زلف جادو اهرمن
خیل غمزه در کمین و چشم جادو پرفسون
الامان زان شبروان و الحذر زین راهزن
گرگ بدنام است ای یعقوب دیده باز کن
حیله اخوان دریده یوسفت را پیرهن
تا چه دید از حالت پروانهٔ پرسوخته
شمع را کو دیده گریان بود اندر انجمن
طلعت لیلاست این یا داغ مجنون توامان
لالههای داغداری کو بروید از دمن
کشتگان عشق را هر یک نشانی دادهاند
داغ حیدر روید آشفته چو گل از خاک من
مدعی تا چند میکوشی تو در آزار منم
رحمتی ناید تو را بر نالههای زار من
من سگ کوی مغانم رتبه من پاس دار
طوق اخلاسم به گردن بین بدان مقدار من
سر عشقی بود پنهان در درونم سالها
از چه ای دیده دریدی پرده اسرار من
نه شهاب ثاقب آمد آفت دیو رجیم
تو نه پرهیزی چرا از آه آتشبار من
من که چون زر تفتهام از آتش اخلاس عشق
چون محک ای دل سیه جویی چرا معیار من
رخت سالوسم نباشد بتپرستم برملا
فخرها بر سبحهٔ تو دارد این زنار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و فتنهانگیزی محبوبی میگوید که تأثیر عمیقی بر دلها و احساسات انسانها دارد. شاعر به توصیف ویژگیهای خیرهکنندهٔ محبوب میپردازد، از جمله چهرهای زیبا و جذاب که حتی گلها را تحتالشعاع قرار میدهد. او همچنین به تضادهای عشق و درد دلهای عاشقان اشاره میکند و از احساس عمیق خود نسبت به محبوب میگوید. شاعر در نهایت به ناچاری و رنج خود در غم این عشق اشاره میکند و از عشقش به عنوان شعلهای درونش یاد میکند که او را میسوزاند. همچنین اشاره به خطراتی که از روابط عاشقانه ناشی میشود، نشاندهندهٔ پیچیدگیهای عشق است.
هوش مصنوعی: ای تو که خود مایه ناراحتی و مشکلاتی، هم برای جوانان و هم برای پیران، تو بلای زندگی همه هستی.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبا و دلنشین گلزار کابل، همانند زیبایی کشمیر است و موهای زیبای تو به مانند سروهایی است که در تبت میروید. چشمان تو همچون چشمهای فریبندهای است که در یک سرزمین پر از فتنه وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی چهره و لبان شخصی اشاره میشود که در صحبت با نسیم صبحگاهی در باغ، گل را توصیف میکند. گل که جامه خود را پاره کرده و غنچهای که هنوز دهانش بسته است، به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: چهرهات چون ماه است و خط هایت مانند مشک است. ای شمعی که در کنار گلها هستی، اگر با ماه، مشک و سنبل ترکیب شوی، چه زیبایی به وجود خواهد آمد!
هوش مصنوعی: هندوان شبیه به بهشت هستند، زنگیان و سیاهان تو از رومیها بهترند، نیش مدار تو مانند عقرب است و ماه در جایگاه چشمانت شبیه به آهویی است که در خطه ختن سر میزند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همانند سلطنت سلیمان است و جلال و شکوهی ندارد. لعل تو همچون انگشتری در دستان من است و موهایت جادوی اهرمن را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به حضور افرادی زیبا و فریبنده اشاره میشود که با چشمان جادویی و جذابشان میتوانند دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. با وجود زیبایی آنها، باید احتیاط کرد و از نزدیک شدن به این افراد پرهیز کرد، زیرا ممکن است خطرات و مشکلاتی در پی داشته باشند.
هوش مصنوعی: گرگ بدنام است، ای یعقوب، چشمات را باز کن. حیلههای برادران، پیرهن یوسف را دریدهاند.
هوش مصنوعی: به چه دلیل پروانهی سوخته به شمع نگاه میکند، در حالی که شمع در جمع به شدت میگرید؟
هوش مصنوعی: چهرهات مانند لیلاست و احساسات من شبیه به داغ مجنون است. ای لالههای بیقرار، کجا میروید که از دمنوش برمیخیزید؟
هوش مصنوعی: کسانی که از عشق شکست خوردهاند، هر کدام آثار و علامتی دارند. نشان داغ حیدر، همچون گلی سرشار از آشفتگی، از دل خاک من سربرمیآورد.
هوش مصنوعی: چرا تو همچنان به آزار من ادامه میدهی؟ من که همیشه در حال ناله و زاری هستم، چرا تو به من رحم نمیکنی؟
هوش مصنوعی: من مانند سگ کوی مغان هستم و مقام و جایگاهم را پاس داشته باش. طوق اخلاقم را به گردن من نگاه کن، تا متوجه مقام و ارزشم شوی.
هوش مصنوعی: سالها درونم عشقی پنهان بود و تو با چشمانت پرده رازهای من را کنار زدی.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که نه آن ستاره درخشانی که میتواند دیو شر را نابود کند، از آسمان فرود میآید، و نه هیچ دلیلی برای ترس از خشم و آتش من وجود دارد. بهعبارتی، او میخواهد بگوید که هیچ قدرتی نمیتواند او را تحت تاثیر قرار دهد و او میخواهد بایستد و با قاطعیت از خودش دفاع کند.
هوش مصنوعی: من مانند طلای گداختهای هستم که از آتش عشق خالص شدهام. ای دل تاریکنفس، چرا سنجش تو با من متفاوت است؟
هوش مصنوعی: من برای نمایش خود راستینم نیازی به ریاکاری ندارم؛ زیرا این زینتهایی که به خود میزنم، تنها نشانههای احترام و فخر به تو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.