گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گر بظاهر برکنی تو کسوت فقرم زتن

چون کنی کز مهر حیدر بافت تار و پود من

گر طمع در منصب و مالم کنی با جان و سر

در حقیقت کرده اند اندک سبکتر بار من

نه زر ونه زور نه تدبیر و نه خیل و حشم

بر علی مستظهرم این باشد استظهار من

من اثر در خود نمی بینم مؤثر دیگریست

گر تو خواهی محو سازی از جهان آثار من

لاجرم آشفته ام مدحت سرای مرتضی

رحم کن بر جان خود بگذر تو از آزار من

 
 
 
میبدی

از پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار

و ز پی تر دامنی اندک حیاة آمد سمن‌

جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش

تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن‌

فرخی یزدی

خواهی از توضیح عالم ای رفیق هم وطن

گوش خود بگشا و توضیحات آن بشنو ز من

تا نگویی علم باشد منحصر در لا و لن

یک فلزی کان مساوی هست در قدر ثمن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه