خبرت هست که چون با تو درآمیختهام
با تو پیوسته ز عالم همه بگسیختهام
نقد دل گمشده در خاک در تو ز ازل
بیهده خاک سر کوی بتان بیختهام
مرغ دل در خم زلفت نه کنون منزل کرد
آشیانی است که طرحش ز ازل ریختهام
همه شب هم نفس مرغ شبآویزم من
عجبی نیست که در زلف تو آویختهام
تا حوادث نبرد ره به من طعن رقیب
به در میکده رحمت بگریختهام
دست حق آنکه پی تفرقه اهل هوس
تیغش آشفته به صد جهد برآهیختهام
یا علی دست مرا گیر که از خلق جهان
همه بگریخته در دامنت آویختهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که با خاک درت خون دل آمیختهام
خون دل را ز ره دیده فرو ریختهام
به امیدی که مگر سیم وصالت یابم
خاک کوی تو به سرپنجه جان بیختهام
سرزنش چند کنندم که من خستهروان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.