آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۸

نار ابراهیم شد نور کلیم

کرد حادث یار اطوار قدیم

عرش شد لوح و قلم کرسی وامر

کن رقم زد شد عیان نار و نعیم

نقطه شد وانگه الف بر صفحه راست

باشد و تا دال و ذال خاوجیم

زر شد اندر کان و گوهر در صدف

جلوگر شد باز در سیمای سیم

بتکده شد سجده گاه برهمن

کعبه و زمزم شده رکن حطیم

علم الاسماء بر آدم بخواند

پس شهابی گشت بر دیو رجیم

بحر طوفان خیز شد عالم گرفت

نوح کشتی ساز شد بر رفع بیم

روح شد اندر دم عیسی دمید

تا روان بخشید بر عظم رمیم

جبرئیل و حامل اسرار شد

تا باحمد برد پیغام رحیم

احمد مرسل شد و معراج یافت

شد بخلوتگاه اوادنی مقیم

مرتضی شد پرده دار سر حق

با نبی هم کاسه بر خوان کریم

هفت اگر شد کوکب افلاکیان

چارده شد کوکب عرش عظیم

جمله را فرمان برد از جان و دل

هر که باشد بر صراط مستقیم

خاصه مهدی قائم آخر زمان

کز وجود اوست چار ارکان قویم

ای ولی حق امام راستان

داد تو داده مرا طبع سلیم

وارهان آشفته ات را از سؤال

تا بتابد رخ از این مشتی لئیم

مظهر اللهی و عبداللهیم

غیر از این استغفرالله العظیم