آنروز که از خواب عدم دیده گشودیم
جز دوست ندیدیم و دگر باره غنودیم
بیدار دل آن کاو که بیاد تو کند خواب
ما چشم بغوغای رقیب از چه گشودیم
سرگشته چو گوئیم از آن در خم چوگان
کز روز ازل گوی زمیدان بربودیم
از رهزنی دیو طبیعت بود عاری
بر خاک در میکده گر جبهه نسودیم
زین آمدن و رفتن ما تا چه اثر ماند
رفتیم چو از دایره گوئی که نبودیم
ما همچو حبابیم در این قلزم مواج
یعنی همگی فرع بر آن اصل وجودیم
جامی بده ای ساقی مستان که بمستی
گوئیم کیانیم و که هستیم و که بودیم
خاریم از آن گلشن انباشته از گل
در آتش افروخته طور چو دودیم
در آئینه دل بجز از عین علی نیست
آشفته تو هشدار که در عین شهودیم
ما غیر بدی هیچ نکردیم ولیکن
از هر طرفی وصف عطای تو شنودیم
سرمایه نداریم جز امید بعفوت
خورسند به این توشه نه از آنچه درودیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سایه صفت آینه از زنگ زدودیم
خورشید عیان گشت مثالی که نمودیم
خون در جگر از حسرت دیدار که داریم
آیینه چکید از رگ آهی که گشودیم
امروز به یادیم تسلی چه توان کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.