زخمها از شیخ و زاهد بیحد و مر خوردهام
تا شکایت بر در پیر مغان آوردهام
گو مَنِهْ تا جم به سر ای مدعی کاندر ازل
سر به جز بر آستان میکشان نسپردهام
آگهی ای پیر میخانه تو از اسرار من
گرچه من از درد دل از صید یکی نشمردهام
فقر تو فخر من است و بندگیت خواجگی
نیستم درویش غیر از تو طلب گر کردهام
نشکفم جز از نسیم نوبهار نوصل دوست
کاز سموم هجر تو آن گلبن افسردهام
خضر میخانه تویی ساقی عیسیدم کجاست
گو بده جامی که از جور زمان دلمردهام
گر نمک سایی تو بر زخمم خنک داغ درون
ور کشم مرهم زخمیست از نو خوردهام
از عنایات بزرگان جهان آشفتهوار
التجا بر درگه شاه ولایت بردهام
ساقی میخانه وحدت علی پیر طریق
کاز همه کون و مکان رو بر درش آوردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از زخمها و دردهایی که از شیخ و زاهد تحمل کرده، سخن میگوید و به شکایت به پیر مغان میپردازد. او بیان میکند که تنها سر به آستان محبوب میکشد و از اسرار دلش آگاه است. فقر او را به افتخار تبدیل کرده و او فقط از عشق به محبوب و نسیم بهاری که او میآورد، میشکفد. شاعر به خضر، نماد راهنمایی و هدایت، و ساقی اشاره میکند و از او میخواهد که جامی به او بدهد چون از ظلم زمان دلش شکسته است. او همچنین به اهمیت عنایات بزرگان و شاه ولایت اشاره میکند و در نهایت، عشق و بندگی خود را نسبت به پیر طریقت ابراز میکند.
هوش مصنوعی: زخمهایی که از رهبران مذهبی و زاهدان گرفتهام به حدی است که مجبور شدهام شکایت و گلهگذاری را به معشوق و پیر مغان بیاورم.
هوش مصنوعی: بیا و بگو که در این دنیا، ای مدعی، من از ابتدای خلقت هیچ سرنوشتی جز این نداشتهام که همواره خود را به درگاه عشق و محبت بسپارم و هیچگاه چیزی غیر از این در نظر نداشتهام.
هوش مصنوعی: ای پیر میخانه، تو از رازهای من آگاهی، هرچند من از درد دل خود به یک صید اشارهای نکردهام.
هوش مصنوعی: فقر تو برای من افتخار است و من در این مقام بندگی خود را خادم نمیدانم؛ جز از تو که به دنبال کسی دیگر نیستم.
هوش مصنوعی: من فقط در بهار و با نسیم ملایم آن میتونم شکوفا بشم، همانطور که گلها از وزش نسیم تجدید حیات میکنند. در غیر این صورت، از شدت مصیبت جدایی تو، حالتی غمانگیز دارم و مثل گلی پژمرده هستم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو مثل خضر برای ما هستی که از نوشیدنیهای میخانه میدهی. من در این زمان دشوار و تلخ دلم پژمرده شده، پس کجاست عیسیدم که مرا از این حال نجات دهد؟ لطفاً یک لیوان بیاور تا از غم و اندوه رها شوم.
هوش مصنوعی: اگر تو بر زخمم نمک بریزی، این داغ درونم خنک میشود و اگر مرهمی بر آن بگذارم، زخم جدیدی است که دوباره تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر توجهات و محبتهای بزرگانی که در دنیا هستند، با حالتی آشفته و پریشان به درگاه پادشاهی که دارای مقام و منزلت است، روی آوردهام.
هوش مصنوعی: ای ساقی میخانهی اتحاد، من کهنهکار راه حقیقت، برای تو از تمام موجودات و موجودات جهان آمدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زخمها از شیخ و زاهد بیحد و مر خوردهام
تا شکایت بر در پیر مغان آوردهام
گو منه تا جم به سر ای مدعی کاندر ازل
سر به جز بر آستان میکشان نسپردهام
آگهی ای پیر میخانه تو از اسرار من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.