گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

غباری گردم و روزی بدامان تو بنشینم

شوم آئینه و بر کام دل روی ترا بینم

شوم ابریشم و در جامه ات خود را کنم پنهان

که افتد اتفاق بوسه بر آن دست سیمینم

من آن فرهادم و یکدل هوس پیشه نیم خسرو

نه سودای شکر دارم که خوش در خواب شیرینم

مگو بی دین بود عاشق نیم این طعن را لایق

که شد محراب و میخانه بود عشق بتان دینم

مناز ای آسمان بر ماه و پروینت که بی آن مه

به هر شب اوفتد از چشم تر صد عقد پروینم

سری از تن برآوردم چو گو چندین قفا خوردم

کنون بی سرهمی آیم ببخش ایشه که مسکینم

شب رحلت ببالین گر کسی را شمع افروزند

به آن امید میمیرم که باشی شمع بالینم

اگر چه بلبلم گل را بهنگام نواخوانی

بتیمارم چو ناید گل چو بوتیمار بنشینم

مبادا تا گلی بینم بگلزار جهان جز تو

بگرد چشم هر شب از مژه خاشاک میچینم

چو سفتم گوهر مدح علی با خامه آشفته

سزد گر میر بزم امشب گشاید لب به تحسینم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

[...]

سیف فرغانی

مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم

ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم

شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم

اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

[...]

کمال خجندی

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم

که سیری نیست از رویت مرا چندان که می‌بینم

به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان

نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم

شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو

[...]

ناصر بخارایی

تو را ای ماه مهرافروز چندانی که می‌بینم

نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم

مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن

مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم

گریبان می‌درم چون گل به بوی سنبل زلفت

[...]

حافظ

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم

بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم

الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد

مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه