غباری گردم و روزی بدامان تو بنشینم
شوم آئینه و بر کام دل روی ترا بینم
شوم ابریشم و در جامه ات خود را کنم پنهان
که افتد اتفاق بوسه بر آن دست سیمینم
من آن فرهادم و یکدل هوس پیشه نیم خسرو
نه سودای شکر دارم که خوش در خواب شیرینم
مگو بی دین بود عاشق نیم این طعن را لایق
که شد محراب و میخانه بود عشق بتان دینم
مناز ای آسمان بر ماه و پروینت که بی آن مه
به هر شب اوفتد از چشم تر صد عقد پروینم
سری از تن برآوردم چو گو چندین قفا خوردم
کنون بی سرهمی آیم ببخش ایشه که مسکینم
شب رحلت ببالین گر کسی را شمع افروزند
به آن امید میمیرم که باشی شمع بالینم
اگر چه بلبلم گل را بهنگام نواخوانی
بتیمارم چو ناید گل چو بوتیمار بنشینم
مبادا تا گلی بینم بگلزار جهان جز تو
بگرد چشم هر شب از مژه خاشاک میچینم
چو سفتم گوهر مدح علی با خامه آشفته
سزد گر میر بزم امشب گشاید لب به تحسینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و عاشقانه شاعر است که آرزو دارد در نزد معشوق خود آرام گیرد و در دنیای عشق به او نزدیکتر شود. او خود را همچون غبار و یا آینهای میبیند که در خدمت زیبایی معشوق است و تمایل دارد هویت خود را در عشق او گم کند. شاعر بر این باور است که عشق، راهی است برای نزدیک شدن به حقیقت و زیبایی، و عشق به معشوق را بر هر آیینی ترجیح میدهد. در عین حال، او به صورت کنایه آمیز به محبوبش میگوید که در غیاب او، هر شب در آرزوی دیدارش به خواب میرود. همچنین، او اضطراب خود را از جدا شدن از عشقش و حسرتی که اگر از او دور شود، در دل دارد، ابراز میکند. شاعر به زیبایی میگوید که حتی در دل شب اگر کسی شمعی روشن کند، امیدش این است که در کنار معشوق خود بماند. این شعر مملو از احساسات و تصورات عاشقانه است که قادر به ایجاد تصویری زنده از عشق و آرزوها در دل خواننده میباشد.
هوش مصنوعی: من به مرور زمان دچار آلودگی و غبار میشوم، اما روزی خواهد آمد که نزد تو خواهم نشست. در آن روز، مانند آینهای میشوم و زیباییهای تو را بر دل خود خواهد دید.
هوش مصنوعی: من میخواهم مانند ابریشمی نرم و لطیف باشم و در لباس تو خود را پنهان کنم تا شاید به طور تصادفی بوسهای بر روی دستان نقرهایام بیفتد.
هوش مصنوعی: من فرهاد هستم و دل و فکر من با کسی جز عشق درگیر نیست. نه به دنبال لذتهای دنیا هستم و نه افکاری شیرین و خوش دارم؛ زیرا در خواب شیرینم، آرام و راحت.
هوش مصنوعی: نگو که عاشق بیدین است، چرا که این حرفی ناپسند است. عشق به معشوقان، برای من همچون عبادت در محراب و همانند میخانه در خدمت به روح و دل است.
هوش مصنوعی: ای آسمان، با ماه و ستارههای درخشانش خود را به رخ نکش! چرا که در غیاب ماه، اشکهایم چون ستارهها در هر شب بر زمین میافتند و من صدها ستارهی دیگر را به یاد او در دلم دارم.
هوش مصنوعی: سر از تن خود بلند کردم و به دنبال چیزی رفتم که مدتی طولانی با شکستها و ناامیدیها سپری کردهام. حالا بدون سر و بیقرار به سوی تو میآیم و از این بابت که در شرایط سخت زندگیام از تو درخواست کمک میکنم، شرمندهام.
هوش مصنوعی: اگر در شب مرگم کسی شمعی کنار سرم روشن کند، به امید اینکه تو آنجا باشی و نور روشنی برای من باشی.
هوش مصنوعی: اگرچه بلبل در هنگام خواندن شعرش به گل توجه میکند، اما در غیاب گل، من مانند بوتیمار که نشسته است، صبر میکنم.
هوش مصنوعی: مبادا که بخواهم جز تو در عالم عشق و زیبایی گلی ببینم. هر شب چشمانم را با دقت میکاوم تا خاشاک و زشتیها را از مژههایم برچینم.
هوش مصنوعی: وقتی که به زبان زیبا در وصف علی سخن میگویم، درست است که اگر در این محفل، بزرگ جمع خوشذات لب به تحسین من باز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
[...]
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
[...]
چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
که سیری نیست از رویت مرا چندان که میبینم
به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان
نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم
شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو
[...]
تو را ای ماه مهرافروز چندانی که میبینم
نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم
مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن
مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم
گریبان میدرم چون گل به بوی سنبل زلفت
[...]
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.