خواستم حرف عشق ننگارم
شورش آن لم یکن نبنگارم
مطربم باز پرده ای بنواخت
که بیفکند پرده از کارم
چند ناخن زنی بتار طرب
دل سودا زده میازارم
ناله نای را چو بشنیدم
برق زد ناله شرر بارم
از حجابات نیلگون خیمه
وقت آن شد که پرده بردارم
باز منصوروار از حرفی
شوقت آورد بر سر دارم
شور و سودای یوسفی امشب
میکشاند بشهر و بازارم
تار زلفت بدست غیر افتاد
وه که بگسست پود و هم تارم
من همه شب بیار همراهم
گو بدانند یار اغیارم
خم شده قامتم زبار فراق
چند بر دوش مینهی بارم
زین همه ناله و فغان ترسم
که خزان ره برد بگلزارم
چون یهودان بروز عید مطر
از سحاب غم تو خونبارم
رحمتی کن بمن تو ای گل نو
کز جفای رقیب تو خارم
خواستم روشنائی قمرت
میگزد عقربان جرارم
قصه گویم زمویش آشفته
عقل و دین بهر جمع نگذارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن احساسات عمیق و پیچیدهای درباره عشق و فراق را بیان میکند. او از شور و شوق خود به عشق صحبت میکند و اینکه چگونه نالههای موسیقی و نغمهها او را تحت تأثیر قرار میدهند. او به شدت از فراق یار رنج میبرد و دلش برای معشوق تنگ است. شاعر در این شعر، به مسائلی از جمله درد و غم ناشی از جدایی، عشق آتشین و تلخیهای ناشی از آن اشاره میکند. او از زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید و همچنین از تاثیر ناخوشایند حسادت و دلبستگی بر قلبش. در نهایت، او از معشوق درخواست میکند که رحمی به حال او کند و به او امیدی بدهد.
هوش مصنوعی: خواستم درباره عشق صحبت کنم، اما شور و هیجان آن اجازه نمیدهد که حرفی بزنم.
هوش مصنوعی: من دوباره آواز سر دادم و با نغمه ای دلنشین، زحمت و تلاش خود را به فراموشی سپردم.
هوش مصنوعی: چندین بار دل پرآشفتۀ خود را با زدن ناخن به تارهای ساز مینوازم، پس چرا مرا آزار میکنی؟
هوش مصنوعی: وقتی صدای نای را شنیدم، نالهام چون آتش زبانه کشید و با شدت بیشتری آواز سر داد.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که از پنهان کاریها و موانع رنگین بگذرم و خود را آشکار سازم.
هوش مصنوعی: به تازگی گزارش یا خبری باعث شور و هیجان من شده است و به شدت درباره آن فکر میکنم.
هوش مصنوعی: امشب احساس و هیجان عشق یوسف مرا به خیابانها و بازارها میکشاند.
هوش مصنوعی: موهای تو به دست غیر افتاده و وای بر من که رشتههای عشق و وجودم از هم وا رفته است.
هوش مصنوعی: من تمام شب را در کنار او گذراندم تا همه بدانند که دوست من، دوست کسی دیگر است.
هوش مصنوعی: به خاطر فاصلهای که با معشوق دارم، قامت من خم شده و بار این جدایی را بر دوش خود احساس میکنم.
هوش مصنوعی: از این همه ناله و فریاد میترسم که پاییز، گلزار مرا از بین ببرد.
هوش مصنوعی: در روز عید باران، به یاد یهودیان، دلم پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: ای گل ناز، به من رحم کن که از زخمهای محبت رقیب تو، به شدت رنج میبرم.
هوش مصنوعی: خواستم که نور چهرهات را ببینم، اما به جای آن نیش عقربها مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: داستانی از او میگویم که عقل و دین را در هم میآورد و برای جمع کردن آنها تلاش نمیکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر ایشان بود فیا وارم
غمتان من بهر دو بگسارم
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
روز و شب یک زمان قرارم نیست
[...]
هیچ دانی که چون گرانبارم
به غم دیگران گرفتارم
زیر بار غمی گرفتارم
کاندرو دم زدن نمیآرم
عمر و عیشم به رنج میگذرد
من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بیغم
[...]
بخدائی که مهر معرفتش
کرد توفیق عقل بیدارم
برسولی که روز حشر امید
بخدا و شفاعتش دارم
که اگر من از انچه بیتو گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.