چند همچون مرغ شب از تاب خور پنهان شوم
وقت شد تا پرفشان چون بلبل بستان شوم
تا بکی چون زاغ اندر باغ آیم با خزان
عندلیبم کن که تا زیب بهارستان شوم
تا بکی باشم سکندروار در ظلمات نفس
جرعه ای بخشا مرا تا چشمه حیوان شوم
چیستم من مشت خاکی تیره آلوده برنگ
قطره ای افشان بخاکم تا سراپاجان شوم
ذره زآن کیمیا ده تا که اکسیرم نی
تا شوم قابل که با خاک درت یکسان شوم
چون فلاطون چند جویم سر حکمت را زخم
لقمه ای بخشا از آن خوانم که تا لقمان شوم
ساقیا از آبشار معرفت رطلی بیار
تا شناسم یار و بر اغیار دست افشان شوم
پارسی گو الکن و آشفته شیرازیم
منطقم بگشا که در مدح نبی سحبان شوم
مرتضی را وصف گویم تا امام عسکری
بعد از آن مدحتسرای صاحب امکان شوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جذبهای خواهم که از خود نیز روگردان شوم
هرکجا آیینهای پیدا شود پنهان شوم
رنگ آبادی ندارم خانه بیصاحبم
گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم
قرض دار روزگارم، خاطرم زان شاد نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.