باگه در ملک فقر سلطانیم
جان نثاران کوی جانانیم
شیوه ما بجز خطا نبود
گر ببخشی و گر کشی آنیم
ما پناهی در این جهان خراب
جز بکوی مغان نمیدانیم
گر بمیدان عشق بارد تیر
سر نخاریم و رخ نگردانیم
صوفی آسا بوقت وجد و سماع
آستین بر دون کون افشانیم
اوستادیم اهل دانش را
در دبستان عشق نادانیم
در گلستان تو نواسنجیم
تا بدانی هزار دستانیم
تا گلی همچو او بدست آریم
روز و شب در طواف بستانیم
خم نشینیم گر فلاطون وار
لیک در سر عشق حیرانیم
گو مده آب خضر جای شراب
جای اکسیر خاک نستانم
میتوان ترک خویش آشفته
لیک ما ترک عشق نتوانیم
هر چه کردیم غیر عشق بتان
بغرامت از او پشیمانیم
عشق همسایه است با واجب
تا نگوئی اسیر امکانیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل درباره عشق و ارادت به معشوق است. شاعر از مقام فرودست خود در زندگی و فقر صحبت میکند و بیان میکند که جز عشق و ارادت به معشوق، هیچ راه دیگری در زندگی ندارد. او به استقامت در عشق اشاره میکند و حتی اگر مورد قضاوت یا اذیت قرار بگیرد، از عشق دست نمیکشد. شاعر خود را در وادی معرفت و عشق معرفی میکند و میگوید که دانشمندان را در مسائل عشق نادان میبیند. او برای به دست آوردن عشق و وصال معشوق، تمام تلاش خود را میکند و از هیچ چیز برای رسیدن به او دریغ نمیورزد. در پایان، شاعر عشق را ضروری و حیاتی میداند و تأکید میکند که هیچچیز نمیتواند جایگزین آن شود.
هوش مصنوعی: ما در سرزمین فقر، مانند پادشاهان هستیم و جانهای ما فدای شخصیت محبوبمان است.
هوش مصنوعی: ما جز اشتباه کردن کار دیگری بلد نیستیم؛ اگر ما را ببخشی یا اگر ما را بکشی، ما همان هستیم.
هوش مصنوعی: ما در این دنیای آشفته و خراب، هیچ پناهگاهی جز به سوی خانهی مغان نمیشناسیم.
هوش مصنوعی: اگر در میدان عشق تیرهایی به سمت ما ببارد، ما نخواهیم ترسید و رویمان را بر نخواهیم گرداند.
هوش مصنوعی: تصور کن که در هنگام شادی و نشئهی معنوی، عواطف و احساسات خود را به طرز آزادانهای ابراز کنیم و به اطراف افشانده و رها کنیم.
هوش مصنوعی: ما خود را در عشق به معلمی میدانیم، در حالی که از دانش واقعی بیخبریم.
هوش مصنوعی: در باغ تو نمیپردازیم تا بفهمی که ما هزاران دستان داریم.
هوش مصنوعی: ما شب و روز در پی آن هستیم که گلی مانند او به دست آوریم و در باغ بگردیم.
هوش مصنوعی: ما اگرچه مثل فیلسوفان نشستهایم و به بحث و گفتگو مشغولیم، اما در دل خود نسبت به عشق دچار گیجی و شگفتی هستیم.
هوش مصنوعی: نگو که آب خضر را به جای شراب و اکسیر نمیخواهم، من هرگز خاک زمین را نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: میتوانیم از خودمان فاصله بگیریم و بیخیال شویم، اما نمیتوانیم از عشق خود دل بکنیم.
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دادیم به خاطر عشق به بتهای زیبا، حالا از انجام آنها پشیمانیم.
هوش مصنوعی: عشق به طوری نزدیک و مرتبط است که وقتی درباره نیازها و ضرورتها سخن میگوییم، نمیتوانیم از آن جدا شویم و احساس میکنیم که در دام امکانات و شرایط دنیوی گرفتاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو خالی نگارخانهٔ جم
فرش دیبا فگنده بر بجکم
از گهر گرد کردن بفخم
نه گهر چید هیچکس نه درم
نیست گشت از هوای خود عالم
جز به مدح تو بر نیارد دلم
حشمتت در جهان فکند آواز
همتت بر فلک نهاد قدم
محمدت را ستوده رای تو جفت
[...]
موکب جشن خاص شاه عجم
اندر آمد به ساحت عالم
چتر میمون ماه پیکر او
سایه گسترده بر بنی آدم
پی آن بر ملک مبارک باد
[...]
دوش چون صبح بر کشید علم
شد جهان از نسیم او خرم
روشنی آمد از عدم به وجود
تیرگی از وجود شد به عدم
شب دیجور شد ز روز جدا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.