گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

باگه در ملک فقر سلطانیم

جان نثاران کوی جانانیم

شیوه ما بجز خطا نبود

گر ببخشی و گر کشی آنیم

ما پناهی در این جهان خراب

جز بکوی مغان نمیدانیم

گر بمیدان عشق بارد تیر

سر نخاریم و رخ نگردانیم

صوفی آسا بوقت وجد و سماع

آستین بر دون کون افشانیم

اوستادیم اهل دانش را

در دبستان عشق نادانیم

در گلستان تو نواسنجیم

تا بدانی هزار دستانیم

تا گلی همچو او بدست آریم

روز و شب در طواف بستانیم

خم نشینیم گر فلاطون وار

لیک در سر عشق حیرانیم

گو مده آب خضر جای شراب

جای اکسیر خاک نستانم

میتوان ترک خویش آشفته

لیک ما ترک عشق نتوانیم

هر چه کردیم غیر عشق بتان

بغرامت از او پشیمانیم

عشق همسایه است با واجب

تا نگوئی اسیر امکانیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

از تو خالی نگارخانهٔ جم

فرش دیبا فگنده بر بجکم

عنصری

از گهر گرد کردن بفخم

نه گهر چید هیچکس نه درم

مسعود سعد سلمان

نیست گشت از هوای خود عالم

جز به مدح تو بر نیارد دلم

حشمتت در جهان فکند آواز

همتت بر فلک نهاد قدم

محمدت را ستوده رای تو جفت

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

موکب جشن خاص شاه عجم

اندر آمد به ساحت عالم

چتر میمون ماه پیکر او

سایه گسترده بر بنی آدم

پی آن بر ملک مبارک باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
سنایی

دوش چون صبح بر کشید علم

شد جهان از نسیم او خرم

روشنی آمد از عدم به وجود

تیرگی از وجود شد به عدم

شب دیجور شد ز روز جدا

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۳۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه