تا که بر طور دل این آتش سودا زدهایم
آتش غیرت بر سینه سینا زدهایم
رشته و سبحه زنّار گسستیم ز هم
دست تا در خم آن زلف چلیپا زدهایم
تا که در گلشن عشق تو نواسنج شدیم
طعنها بر گل و بر بلبل شیدا زدهایم
بحر عشق است و به کشتی نتوان کرد عبور
از پی گوهر مقصود به دریا زدهایم
مصحف زهد ریایی بنهم در آتش
کآتشین می ز کف آن بت ترسا زدهایم
رفت مجنون ز پی لیلی اگر اندر حی
ما سراپرده به سرمنزل سلمیٰ زدهایم
تا که احرام ره کعبه عشقت بستیم
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زدهایم
زیر لب خندهزنان شاهد قدسم میگفت
ما دم روح قدس در دم عیسیٰ زدهایم
حاصل ذکر ملک نعره مستانه توست
تا به میخانه سحر ساغر صهبا زدهایم
نازم آن ساغر مینا که ز تأثیر مِیَش
خیمه بالاتر از این گنبد مینا زدهایم
هرکس آشفته زده چنگ به دامان کسی
ما به دامان علی دست تَوَلّا زدهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بدان زلف سیه دست تمنّا زدهایم
خویش را، بر سپهی با تن تنها زدهایم
بر سر کوی خرابات در اوّل سودا
دفتر و سبحه و سجّاده به صهبا زدهایم
ما از آن باده کشانیم که از روز نخست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.