گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زینهار ای معاشران زنهار

زآن دو آهوی مست شیر شکار

ساحر و ترک و مست و عربده جوست

کافر و دل سیاه و نیزه گذار

خوانمش چشم یا که فتنه دهر

یا که رم کرده آهوان تتار

نرگس باغ یا که بادامی

حیرتم سرخوشی تو یا بیمار

هوشیاری ندانمت یامست

خفته خوانم تو را و یا بیدار

مردم عاقل از تو رو بگریز

ساغر باده ای و یا خمار

تیر در کیشت و کمان درچنگ

گاه خونریزی و گهی خونخوار

لیلیی گرد تو نشسته حشم

یاغیی لشکرت بگرد حصار

هندو و جادوو و ستم پیشه

شب رو و دزد و رهزن و عیار

تو سپهدار لشکر ترکی

شخ کمانی و چابک و غدار

چکند با فسونت آشفته

داوری میبرد بر دادار

تا پناهش دهد بدار امان

خاک درگاه حیدر کرار

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

رودکی

بر رخش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار