آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

زینهار ای معاشران زنهار

زآن دو آهوی مست شیر شکار

ساحر و ترک و مست و عربده جوست

کافر و دل سیاه و نیزه گذار

خوانمش چشم یا که فتنه دهر

یا که رم کرده آهوان تتار

نرگس باغ یا که بادامی

حیرتم سرخوشی تو یا بیمار

هوشیاری ندانمت یامست

خفته خوانم تو را و یا بیدار

مردم عاقل از تو رو بگریز

ساغر باده ای و یا خمار

تیر در کیشت و کمان درچنگ

گاه خونریزی و گهی خونخوار

لیلیی گرد تو نشسته حشم

یاغیی لشکرت بگرد حصار

هندو و جادوو و ستم پیشه

شب رو و دزد و رهزن و عیار

تو سپهدار لشکر ترکی

شخ کمانی و چابک و غدار

چکند با فسونت آشفته

داوری میبرد بر دادار

تا پناهش دهد بدار امان

خاک درگاه حیدر کرار