یارش مخوان که شکوه کند از جفای یار
یا بر رضای خود نه پسندد رضای یار
گر کار یار حمل کنی بر خطا خطاست
باید صواب محض شماری خطای یار
قربان کشند و خوان بنهند از برای دوست
ما خویشتن بخون بکشیم از برای یار
نام حبیب کس نبرد پیش مدعی
حاشا که با رقیب بگویم جفای یار
هیهات کز جفا بنهم دامنش زدست
با تیغ برندارم سر را زپای یار
ما را هوای حور و قصور بهشت نیست
جا کرده است در سر ما تا هوای یار
باغ نعیم بی تو بود آتش جحیم
طوطی و حور کس ننشاند بجای یار
آشفته شیخ شهر بذکر و نماز شب
ما راست ورد صبح و شبانگه دعای یار
آفاق سربسر همه در سایه علی است
ما افتاده سایه صفت از قفای یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
[...]
تا چند بر امید روم در سرای یار
در سر خمار باده و در دل هوای یار
خلقی بدستبوس وی آسان همی رسند
ما را مجال نه که ببوسیم پای یار
دل بر دیار وهر چه برد (نیز) آن اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.