همگی دشمن جان آفت دینند و دلند
یا رب این طایفه خوبان نه خود از آب و گلند
نه تو را سینه سیمین و دل سنگین است
هر کجا سیم تنانند همه سنگدلند
همه در برج مهی ماه ولی ماه تمام
همه در باغ بهی سرو ولی معتدلند
از تو عشاق بیک لمحه جدائی نکنند
زآنکه چون حسن و نظر جمله به تو متصلند
تا که در سینه سینا که دگر جلوه گر است
که جهان چون شجر طور همه مشتعلند
جلوه ای کن تو به بتخانه فرخار و ببین
بت پرستان همه از کرده خود منفعلند
وه که با غمزه جادو و رخ تا بنده
رشک آهوی ختن غیرت شمع چگلند
نقش بندان بت چین که بخود مفتخرند
بت رویت چو ببینند تمامی خجلند
گو برآمیز بهم عاشق و زاهد همه عمر
در صف حشر چو آیند زهم منفصلند
زاهدان جمله رفتار عمل آشفته
عاشقان حب علی ریخته در آب و گلند
چند اندیشه از آخر کنی ای شیخ برو
باده خواران خم عشق از اول بهلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
فرقه بر سر وصل تو بهم در جدلند
جوقه از غم هجرت بخیم معتزلند
در بر محملت احرار برقص جملند
قومی آنسان بتماشای رخت مشتغلند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.