مرا تا نفس خود کامه گرفتار هوا ماند
شعاع شمع عشقم در درون دل کجا ماند
هوای ماهروئی در دل دیوانه جا کرده
که خورشید جهان تابش چو ذره در هوا ماند
زتنگی جهان شکوه کند درویش کی حاشا
دو روزی کس بزندان گر بحکم پادشا ماند
گرفتم از گل و سنبل تو را گلزار مشحون شد
برنگ و بو کجا ای باغبان بر یار ما ماند
اگر عشقت زند سیلی مگردان رخ زتأدیبش
قضا گر میزند چوگان کجا گو در قفا ماند
زهر بندم جدا آید نوای جان گزا چون نی
شبی کز آن لب شیرین لبان من جدا ماند
بنوشان زهرم و فحشی بگو از آن لب شیرین
که زهرم با لبت شهدست و دشنامت دعا ماند
مریض عشق جانانم خبر گردید یارانم
طبیبم گر بود لقمان که دردم بی دوا ماند
نصیحت گو کجا دارد خبر از حال آشفته
مگر آن دل که در زلفی بموئی مبتلا ماند
اگر با غمزه کافر زرخ پرده براندازی
کجا در پارس از زهاد یکتن پارسا ماند
علی را با دگر یاران توانی نسبتی دادن
توانی گفت گر بوجهل را بر مصطفی ماند
مگر گوساله ی زرین خدای خویشتن خوانی
مگر اعجاز را گوئی بسحر مفتری ماند
بیا ای جسم فانی شو بخاک آستان او
که تا دور فنای تو به دوران بقا ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر عشق عمیق و دردناک شاعر به محبوبش است. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق قرار دارد و احساساتش را به صورت استعاری و با تصاویری زیبا و غمگین توصیف میکند. او به رابطهاش با محبوب میپردازد و نکات مختلفی از حسرت، آرزو، و ناتوانی در برابر قدرت عشق را مطرح میکند. شاعر به تضاد بین زشتی دنیا و زیبایی عشق اشاره میکند و در نهایت، میگوید که تنها در پی فناء و نزدیکی به محبوبش است تا از این زندگی پر از درد رهایی یابد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، به آرزوها و خواستههایم وابستهام. اما عشق من، همچون شعلهای از شمع، در دل من خاموش شده و دیگر در آنجا نمیتابد.
هوش مصنوعی: دل دیوانه، پر از عشق و محبت به ماهروئی است که زیباییاش چنان دلرباست که حتی تابش خورشید هم در برابر او مانند یک ذره در فضا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: درویش از سختیهای زندگی شکایت میکند، اما آیا کسی میتواند از عمر کوتاه خود در دنیا فرار کند؟ حتی اگر به دستور پادشاه هم باشد، هیچ کس نمیتواند از زندان دنیا رهایی یابد.
هوش مصنوعی: من از گل و سنبل تو بهرهمند شدم و این باغ پر از رنگ و عطر شد. اما تو کجایی، ای باغبان که یار ما را تنها گذاشتهای؟
هوش مصنوعی: اگر عشق تو همچون سیلی به من فشار آورد، نباید از آن روی بگردانم. که اگر مقدر است که محبت تو را دچارش شوم، چه معنایی دارد که پشت کنم و در امان بمانم؟
هوش مصنوعی: غصه و درد دل من به گونهای است که مانند صدای روحنواز نی در میآید، وقتی که شب، لبان شیرین من از هم جدا میشود.
هوش مصنوعی: به من زهر بنوشان و از روی آن لب شیرین به من فحش بده، چون زهرم با لبت مانند شهد شیرین است و دشنامت مثل دعایی میماند.
هوش مصنوعی: من به شدت گرفتار عشق محبوبم شدم و دوستانم اگرچه پزشک هستند، نمیتوانند به من کمک کنند. حتی اگر لقمان حکیم هم بود، درد من بدون درمان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: نصیحت کردن دیگران دربارهی مشکلات و وضعیت آشفتهی دل، بیفایده است، مگر اینکه کسی خود به تجربهی عاطفی و ناکامی در عشق گرفتار شده باشد.
هوش مصنوعی: اگر با نگاه شریرانهات پردهها را کنار بزنی، دیگر در پارس هیچ زاهدی باقی نخواهد ماند که خود را پارسا بخواند.
هوش مصنوعی: علی را میتوانی با دیگران مقایسه کنی و بین آنها نسبتی برقرار کنی، اما اگر بخواهی بوجهل را با مصطفی (پیامبر) مقایسه کنی، نتیجهای نخواهی گرفت.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی گوسالهای طلایی را خدایی برای خود بشماری، یا اینکه بخواهی به معجزات بپردازی که در واقع دروغی بیش نیستند؟
هوش مصنوعی: بیا ای موجود زودگذر، خود را به خاک درگاه او بسپار تا از زوال و نابودی تو به دائمی بودن او باقی بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسا نفس خردمندان که در بند هوا ماند
در آن صورت که عشق آید خردمندی کجا ماند؟
قضای لازمست آن را که بر خورشید عشق آرد
که همچون ذره در مهرش گرفتار هوا ماند
تحمل چارهٔ عشقست اگر طاقت بری ور نی
[...]
که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا ماند؟
کدامین دست را دیدی که دایم در حنا ماند؟
زشوق جستجوی یار از گردش نمی مانم
اگر در سنگ پایم همچو دست آسیا ماند
چنین کز آتش دل آب گردیدم عجب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.