گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

خیل ترکان چو بشهر از پی یغما آیند

نه نهان از نظر خلق که پیدا آیند

هست در قتل خطا گردیتی اندر شرع

چو دیت هست بر این قوم که عمدا آیند

نعره از حلقه مستان چو بافلاک رسید

قدسیان از اثر نعره بغوغا آیند

زآن برآیند بگرد درو بامت مه و خور

که شب روز بکویت بتماشا آیند

از پی غازه رخساره خود حور العین

پیش خاک قدم تو بتمنا آیند

گردوبین نیست تو را دیده احول ایشیخ

کعبه و دیر بچشمان تو یکتا آیند

عرصه ی جز صف محشر تو بیار ای شوخ

تا شهیدان غم عشق تو آنجا آیند

شاهدان نور حقند و همه در پرده غیب

خنک آن روز که از پرده بصحرا آیند

زاهدان از پی احرام حرم در تک و پوی

بت پرستان پی تعظیم کلیسا آیند

من آشفته طلب کار در شاه نجف

که ملایک پی تعظیم هم آنجا آیند