سحرم نوبتی شاه چو زد نوبت عید
از در میکدهام مژدهٔ رحمت برسید
کای خراباتی مخمور بهل خواب و خمار
کانچه میخواستی از بخت میسر گردید
آمد از پرده برون آن بت پیمانشکن
حرم از مقدم او رشک کلیسا گردید
صنمی را که همه کون و مکانند طفیل
طفلسان پرده برانداخت در آن عید سعید
آنکه گردی بود از دامن او موجودات
از عدم سوی وجود آمد و برقع بکشید
دورها دیده گردون به قدومش نگران
سروآسا سوی این باغ در این روز چمید
تا که شد خاک حرم مشرق انوار رخش
خاکیان را هه بر عرش بود فخر و مزید
تا که شد مطلع خورشید منور مکه
نور ایمان به همه کشور امکان تابید
شکوه از بستن میخانه مکن ای خمار
کامده پیر مغان و به کف اوست کلید
بتپرستان چه پرستید بتان فرخار
که بت مکی ما پرده بتها بدرید
گو کلیما ارنی گوی به سوی کعبه بیا
کز تجلی رخش نوبت دیدار رسید
شکوه از آتش نمرود خلیلا چه کنی
کز گلستان دهد این جنت جاوید نوید
ای مسیحا به سر دار تو دلگیر مباش
که دم روح قدس بر همه آفاق دمید
دست قدرت همه در دید اعدا بنشاند
خارهایی که ز غم در دل احباب خلید
گو به یعقوب که فارتد بصیرا بر خوان
که به شیراز بر یوسف ز ره مصر رسید
تا کی آشفته به نومیدی و غم باده بنوش
که بود در کف ساقی همه مفتاح امید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف روز عید و ظهور نور الهی میپردازد. شاعر با اشاره به میکده و حال خراباتیان، به خوشی و رحمت خداوند اشاره میکند. او از ظهور یک معشوق و بت جدید سخن میگوید که تمامی عالم تحت تأثیر نور او قرار میگیرد. همچنین، تجلیات و عظمت این لحظه بر همگان روشن میشود و امید به وجود میآید. او با مثالی از یعقوب و یوسف، به امید و پیروزی در زندگی اشاره میکند و در نهایت به اهمیت ایمان و فراموش نکردن امید در زندگی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که نوبت شاهانه فرا میرسد و زمان عید فرا میرسد، مژدهای از در میکده به من میرسد که رحمت و نعمت الهی در دسترس است.
هوش مصنوعی: ای میخوار مست، روز و شب را به خواب نگذران، چون آنچه که آرزو داشتی از سرنوشت برای تو فراهم شده است.
هوش مصنوعی: او از پشت پرده بیرون آمد و دلبر پیمانشکن حرم باعث شد که کلیسا به او حسادت کند.
هوش مصنوعی: در روز عید بزرگ، موجودی که همه چیز به خاطر او وجود دارد و به نوعی، تمام عالم تحت تاثیر اوست، همچون کودکی پرده را کنار زده است.
هوش مصنوعی: آن کسی که از دامانش همه موجودات به وجود آمدهاند، پس از آنکه از عدم به وجود آمدند، مانند پوششی در برابر هستی قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: از دور، آسمان به خاطر ورود او به باغی زیبا و سرسبز، نگران و منتظر به نظر میرسد. در این روز، او با جنبهای شاداب و دلبرانه به سمت باغ میرود.
هوش مصنوعی: زمانی که خاک حرم، نورهای رخسار او را دریافت کرد، و این نورها به آسمان بالا رفتند، باعث شد که خاکیان نیز بر عرش افتخار و افزونی یابند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان مکه طلوع کرد، نور ایمان به همه سرزمینها پراکنده شد.
هوش مصنوعی: از اینکه میخانه را بستهاند، گلایه نکن، ای مینوشنده مست، چون پیر مغان آمده و کلید این مکان در دست اوست.
هوش مصنوعی: پرستشگران بت، چه بتهای زیبا و جالبی را میپرستند! اما بت مکی ما پرده را به دور بتها کنار زد.
هوش مصنوعی: بیا و به من بگو که میخواهی مرا ببینی، چرا که زمانی برای دیدار تو از نوری که از چهرهام میتابد، فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر از آتش نمرود نسبت به خلیل شکایت میکنی، چه سودی دارد وقتی که این باغ بهشتی جاویدان میتواند نویدبخش باشد؟
هوش مصنوعی: ای مسیحا، ناامید نباش و دلگیر نگرد، زیرا روح القدس بر تمامی جهان دمیده است و امید و زندگی را به ارمغان آورده.
هوش مصنوعی: دست قدرت همه را در چشم دشمنان به نشانه میگذارد؛ خارهایی که بر اثر غم در دل دوستان نشسته است.
هوش مصنوعی: به یعقوب بگو که دوباره بینا شد، چون بر سر سفره نشسته و در شیراز، یوسف از راه مصر به او رسید.
هوش مصنوعی: تا کی باید غمگین و ناامید باشی؟ باده بنوش زیرا که در دستان ساقی، کلید امید وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.