این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
من همانم که مرا دست همی جامه درید
زندگانی را با مرگ بدل باید کرد
چو مرا کار ازین کار بدین پایه رسید
دل من بستدی و باز کشیدی دل خویش
دل ز من بیگنهی باز نبایست کشید
نفریبی تو مرا کز تو من آگه شده ام
من نخواهم سخن و لابه تو نیز خرید
دل بدخواه من از انده من شادی کرد
دوستی کس چو تو بد عهد و جفا کار ندید
آنچنان کار بیکبار چنین داند شد
در همه حال زهر کار نباید ترسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و ناامیدی شاعر نسبت به یک رابطهی عاشقانه است. شاعر از وضعیت بد خود میگوید و به معشوق اشاره میکند که او را در این حال و روز دیده است. او از گذشتهی خود و امیدهایی که به معشوق داشته یاد میکند و از اینکه اکنون نمیتواند در چشمان او ببیند، ابراز تأسف میکند. شاعر به درد و رنج خود از جدایی و بیوفایی معشوق اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که زندگی و مرگ باید تغییر کند. در نهایت، او از دوستی که بدعهدی و جفاکاری او را تجربه کرده، ناامید است و میگوید که حالا دیگر از هیچ چیزی نمیترسد.
هوش مصنوعی: من اینجا هستم، حال من به خاطر تو چنین شده است و این تویی که باید من این روز را به خاطر تو تجربه کنم.
هوش مصنوعی: من همان فردی هستم که تو از دنیای مادی به او نظر داشتی. چه چیزی بر تو گذشته که حالا نمیتوانی به من نگاه کنی و احساساتی در خودت نداشته باشی؟
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که روی اشکهایم نشستهام و همان کسی هستم که در اثر تنهایی و درد، جامهام پاره شده است.
هوش مصنوعی: زندگی باید با مرگ تغییر کند، زیرا کار من به این حالت نگرانکننده رسیده است.
هوش مصنوعی: دل من را به خود مشغول کردی و سپس دل خود را از من گرفتید. این کار نادرست بود، زیرا من در این داستان هیچ تقصیری نداشتم.
هوش مصنوعی: من فریب تو را نخواهم خورد، چون حالا به حقیقت تو پی بردهام. من نه به گفتوگو و نه به خواهشهای تو توجهی دارم.
هوش مصنوعی: دل غمگین من از درد و غصهام خوشحال شد، زیرا دوستی مثل تو که به وعدهاش وفا نمیکند و به دیگران ظلم میکند، ندیدهام.
هوش مصنوعی: انسان باید به این نکته توجه کند که در هر شرایطی، انجام کارهای بزرگ و دشوار نیاز به شجاعت دارد و نباید از عواقب و خطرات آنها ترسید. با اعتماد به نفس و عزم راسخ میتوان بر چالشها غلبه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید
چون صفیری و ندایی ز سوی غیب شنید
آن مراد همه عالم چه فرستاد رسول
که بیا جانب ما چون نپرد جان مرید
بپرد جانب بالا چو چنان بال بیافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.