آن لعل شکربار که صد بار نمک داشت
بر قلب حریفان زخط سبز محک داشت
گر بود نمکزار چرا قند و شکر ریخت
گر تنک شکر بود زچه شور نمک داشت
در مسئله جزء دهانت سخنی گفت
کاورد یقین هر که در این مسئله شک داشت
این سرو خرامان نشنیدم زچمن خاست
وین ماه سخن گوی ندیدم که فلک داشت
لعل تو نگین جم و خط بال فرشته
جا اهرهن جادو بر بال ملک داشت
بیگلشن رویت شب دوشین بگلستان
جا مردم چشمم همه بر خار و خسک داشت
با ترک نگاه تو نتابد دل مسکین
دل یکتن و او لشکر ترکان بکمک داشت
ناچار گریزم به پناه شه مردان
حیدر که ازو بیم سماتا بسمک داشت
آشفته از آن غمزه جادو نبرد جان
کاو راست بسی لشکر و این عجر زیک داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.