صیاد زد به تیرم و بالم شکست و رفت
از کثرت شکار به بندم نبست و رفت
با صد نیاز خواستم از وی نشستنی
آمد به ناز بر سرم و برنشست و رفت
از عقل بس عقال نهادم به پای دل
دستی نمود و رشتهٔ عقلم گسست و رفت
نزدیک بود زخم درون به شود که یار
آمد به نوک تیر نظرباز خست و رفت
کردم جگر کباب وز خون درون شراب
خورد آن شراب بامزه گردید مست و رفت
نقش بتان بشستم و شد جلوهگر بتی
آشفته را نمود ز نو بتپرست و رفت
مشغول غیر بود که حیدر پدید شد
آورد باز یاد ز عهد الست و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.