گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بوفایت یکی از خیل نکورویان نیست

چون گل روی تو در گلشن گلرویان نیست

جویمت باز و گمانم که نه آدم باشد

هر که گم کرده ما را بجهان جویان نیست

نه ره کعبه عشقت من تنها پویم

نیست یکتن زنکویان که ترا جویان نیست

منکه چون شیر و شکر در تو در آمیخته ام

در مذاقم اثر از تلخی بدگویان نیست

نبود عیب نکوئی تو بدخوئی تو

نیست یکتن که در این راه بسر پویان نیست

آنکه دل برد پریوار و زمردم بگریخت

نبود مردم و از جنس پریرویان نیست

مظهر نور علی بود خود آشفته مگر

ورنه آتش به جهان قبله هندویان نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست

از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست

دل گم‌کرده در این شهر نه من می‌جویم

هیچ کس نیست که مطلوب مرا جویان نیست

آن پری‌زاده مه‌پاره که دلبند منست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه