ای دل به هرزه چند در این و آن زنی
خود را به بوی دانه بهر دام افکنی
آگه نهای که سوزدت از شعله بال و پر
پروانهوار خویش بهر شمع میزنی
تا کی هوای بوسه ز نوشینلبان شهر
بر زخم خویش از چه نمک میپراکنی
سوزیست بر سر تو ز شیرین چه کوهکن
نه بیستون که ریشهات از تیشه میکَنی
مجنون شدی و محمل لیلی ندیدهای
چون کرم پیله گرد خود آخر چه میتنی
یوسف ندیده از چه زلیخا شدی به مصر
شیرین شنیده خسرو خوبان ارمنی
چون لن ترانی از جبل طور شد بلند
چندان کلیم بیهده در طوف ایمنی
بهر دونان مزن در دونان اگر ز حرص
قانع به خوشه باش که فارغ ز خرمنی
خاک در سرای مغانست کیمیا
چند ای حکیم لاف ز اکسیر میزنی
آشفته راست چشم به دست خدا و بس
از حاتم وز معن حکایت چه میکنی
ای پادشاه عرصه امکان امیر طوس
درویش خویش را ز نظر تا کی افکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نکوهش رفتارهایی میپردازد که در آن فرد به دنبال جذابیتهای زودگذر و بیفایده است. شاعر با اشاره به اینکه دل نباید به هر چیزی وابسته شود و باید از آتش عشق و حسرت پرهیز کرد، هشدار میدهد که بوسهها و اشتیاقهای زودگذر تنها زخم و درد به همراه دارد. او به یک نوع پارادوکس اشاره میکند که چگونه افراد خود را در دام آرزوها و خواستههای غیر واقعی میاندازند، در حالی که باید از واقعیات و داشتههای خود راضی باشند. شاعر از فرد میپرسد که چرا خود را به چیزهایی که ممکن است به آنها نرسد، وابسته کرده و از الهامها و آرزوهای دستنیافتنی فرار کند. در نهایت، او تأکید میکند بر این که افراد باید بر روی زیباییهای واقعی زندگی تمرکز کنند و از تلاشهای بیمورد بپرهیزند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا بیهوده اینجا و آنجا میگردی و خودت را با بیهدف بودن مشغول میکنی؟ به جای این، بهتر است خودت را به جذابیتها و فرصتهای مناسب بیشتر نزدیک کنی.
هوش مصنوعی: آگاه نیستی که آتش و حرارت عشق تو را چون پروانه میسوزاند، در حالی که برای شمع به خاطر روشناییاش تلاش و قربانی میکنی.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی به یاد لبان شیرین شهر، بر زخمت نمک بپاشی و خود را بیشتر دردآور کنی؟
هوش مصنوعی: عشقی در دل من نسبت به تو وجود دارد که مانند کوهی سخت و مستحکم است. اما این عشق به قدری عمیق است که میتواند ریشههای خود را از سختیها و مشکلاتی که بر سر راهش است، بکند.
هوش مصنوعی: تو دیوانهی عشق لیلی شدهای، اما هیچگاه از محمل او خبری نداری. مثل کرمی که دور پیلهی خود میچرخد، در مدار خودت میچرخستی و از حقیقت دوری.
هوش مصنوعی: چرا به زیبایی زلیخا که یوسف را هنوز ندیدهای دلبسته شدهای؟ آیا مانند کسی که داستانهای شیرین خسرو را از دور شنیده، تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفتهای؟
هوش مصنوعی: زمانی که فرمودی تو را نخواهم دید، کوه طور به اندازهای بلند شد که کلیم، بیهوده در طوفان ایمنی مانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر افراد پست و حقیر، خودت را پایین نیاور. اگر با حرص و آز تنها به دانهای راضی هستی، بدان که در نهایت از یک خوشه هم بیخبر خواهی ماند.
هوش مصنوعی: خاک در خانهٔ مغان همان کیمیا است، ای حکیم! چرا در مورد اکسیر (طلا) شکایت میکنی؟
هوش مصنوعی: نگران نباش و فقط به خداوند توکل کن. از داستانها و حکایتهای حاتم طائی و دیگران چه فایدهای میبری؟
هوش مصنوعی: ای پادشاه دنیای ممکن، تا کی درویش خود را از دیده دور نگه میداری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.