گمان مبر که مرا با تو ماجرائی هست
و گر بعمد کشی گویمت خطائی هست
میانه من و شیخ این حدیث معهود است
که این ثواب و گنه را مگر جزائی هست
زجام جم بودش عار و تاج کیخسرو
اگر بساحت دیر مغان گدائی هست
چه شد که میکشدم دل بسوی بزم رقیب
مگر بمحفل بیگانه آشنائی هست
طبیب زحمت بیجا مبر زما بگذر
بدرد عشق گمان میبری دوائی هست
تمام کعبه دل سر بسر صفا باشد
بکعبه گل اگر مروه و صفائی هست
مجو زاهل صناعت دلا دگر اکسیر
زخاک کوی مغانت چو کیمیائی هست
از این و آن بجهان ناامیدم آشفته
بود زشیر خدا گر مرا رجائی هست
کسش دیت ننویشد که خود تواش دینی
شهید عشق تو را طرفه خونبهائی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تأمل در عشق و ملامتهای آن میپردازد. شاعر ابتدا تأکید میکند که رابطهاش با معشوق به سادگی نیست و از هم دورند. او در طول شعر به تبادل ثواب و گناه و نیک و بد در زندگی اشاره میکند و نشان میدهد که زندگی پر از چالشها و ناامیدیهاست. همچنین بیان میکند که درمان عشق، دردی دارد که ممکن است هیچ دارویی نداشته باشد. در نهایت، شاعر به وجه معنوی عشق و قدرت آن اشاره میکند و از تمامی زیانها و آلامش، با وجود سختیها، چشمپوشی نمیکند. عشق آنقدر ارزشمند است که حتی جان را نیز فدای آن میکند.
هوش مصنوعی: نگذار که فکر کنی بین من و تو ارتباط خاصی وجود دارد. اگر هم که به عمد به من آسیب برسانی، میگویم که تقصیر توست.
هوش مصنوعی: بین من و شیخ این موضوع معروف وجود دارد که جزای خوبی و بدی، حتماً چیزی در پی دارد.
هوش مصنوعی: کیخسرو، پادشاه بزرگ ایران، اگر در محفل دیر مغان مانند یک گدا باشد، عار و تاج او از جام جم به چه کارش میآید؟ به عبارتی، داشتن مقام و قدرت وقتی که در جمعی بیارزش باشی، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: چرا دل من به سمت مهمانی رقیب کشیده شد، مگر در جمع غریبهها هم دوستی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ای پزشک، لطفاً زحمت بیجهت را از من دور کن. از درد عشق میکشی، اما فکر میکنی دارویی برایش وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تمام دل ها و وجود انسانها باید پر از صفا و خلوص باشد. اگرچه مکانهایی مانند کعبه، مروه و صفا وجود دارند، اما مهمتر از آن، تمیزی و پاکی درون انسان است.
هوش مصنوعی: از نادانان دوری کن، ای دل، چون دیگر نیازی به گنج از خاک کوی مغان نیست؛ زیرا که تو خود مثل طلا و کیمیا هستی.
هوش مصنوعی: من از هر طرف در این دنیا ناامید و سرگردانم، اگر اندکی امیدی هست، فقط به رحمت خداوند وابسته است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند دل را بنویسد، زیرا خود تو دین و مذهبی به عشق تو هستی، و این عشق با خون و جان به بهای جالبی رقم خورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
[...]
نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
دلم به میکده زان میکشد که رندان را
کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست
ز کنج صومعه از بهر آن گریزانم
[...]
ز عشق در اگر نور آشنایی هست
به زیر خاک هم امید روشنایی هست
حریم وصل محال است بی قریب بود
که هر کجا که بود عید، روستایی هست
چه گل ز دیدن صیاد می توانی چید؟
[...]
بهر گلی اگرم ناله و نوائی هست
بجان تو اگرم جز تو مدعائی هست
مگو مگو زکجا آمدی کجا رفتی
ببین ببین که به جز سایه تو جائی هست
مگو مگو بجهان آشنا کرا داری
[...]
تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟
مراست غم که ندانسته ای وفایی هست
به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد
مرا که در نظر، ابروی دلگشایی هست
چه بسته ای ره پیغام، محرمان چو شدند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.