بهر گلی اگرم ناله و نوائی هست
بجان تو اگرم جز تو مدعائی هست
مگو مگو زکجا آمدی کجا رفتی
ببین ببین که به جز سایه تو جائی هست؟
مگو مگو بجهان آشنا کرا داری
ببین ببین بجهان جز تو آشنائی هست؟
مرا بغیر هوای تو و رضای تو
هوای دیگر اگر هست و مدعائی هست
هوا بسر نرسانم بمدعا نرسم
چه مدعا چه هوا جز تو روی ورائی هست؟
بخاک درگه تو گر روم بجای دگر
کجا روم به جز این آستانه جائی هست؟
مقابل گل رویت نشینم و نالم
چو عندلیب که در گلشن نوائی هست
وصال دوست چو خواهی بساز با غم دوست
چو گنج باشد ناچار اژدهائی هست
اگر جهان همه بیگانه شد زفیض چه باک
چو التفات نهان تو آشنائی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و وابستگی شدید به محبوب است. شاعر با بیان اینکه هیچ چیزی جز وجود محبوب برای او اهمیتی ندارد، نشان میدهد که تمام خواستهها و آرزوهایش به او مربوط میشود. او تأکید میکند که نباید درباره گذشته یا آینده صحبت کند، زیرا تنها حضور محبوب برایش معنا دارد. حتی اگر بخواهد به جایی دیگر برود، نمیتواند از سایه عشق او دور شود. در نهایت، شاعر میگوید حتی اگر جهان از محبت و دوستی خالی شود، باز هم یاد و توجه محبوب او را به زندگی امیدوار نگه میدارد.
هوش مصنوعی: اگر برای گلی ناله و صدایی وجود دارد، این فقط برای توست و جز تو کسی دیگر در دل من مدعایی ندارد.
هوش مصنوعی: نگو از کجا آمدهای و کجا میروی؛ فقط تماشا کن که جز سایه تو، آیا جایی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: از خود نپرس که در این دنیا چه کسی را میشناسی. خوب نگاه کن، آیا غیر از تو هم کسی در این دنیا آشنا و نزدیک وجود دارد؟
هوش مصنوعی: من جز برای تو و رضایت تو در دل هیچ خواسته و آرزوی دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به آرزوی خود برسم و نتوانم به آن شرایط خاصی که میخواهم دست یابم. به هر حال، آرزو و خواستهای جز دیدار تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاک درگاه تو بروم، به کجا میتوانم بروم جز این آستان؟ جایی بهتر از اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در برابر گل روی تو نشستهام و در دل دلم، آهنگ و نالهای دارم، مانند قناری که در باغ آواز زیبایی سر میدهد.
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست میاندیشی، باید با غم او نیز ساخت و ساز کنی. چرا که مانند گنجی ارزشمند، رسیدن به آن مستلزم مواجهه با سختیها و رنجهاست.
هوش مصنوعی: هرگز نگرانی نداشته باش اگر دنیای بیرون به تو احساس بیگانگی داد، چرا که محبت و توجه پنهان تو، بهترین آشنایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
[...]
نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
دلم به میکده زان میکشد که رندان را
کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست
ز کنج صومعه از بهر آن گریزانم
[...]
ز عشق در اگر نور آشنایی هست
به زیر خاک هم امید روشنایی هست
حریم وصل محال است بی قریب بود
که هر کجا که بود عید، روستایی هست
چه گل ز دیدن صیاد می توانی چید؟
[...]
بیا بیا که مرا با تو ماجرائی هست
مرو مرو که ترا نیز مدعائی هست
بیا بیا که هنوزم نفس درآمدنست
ببار بر سر من گردگر بلائی هست
بکش بکش که نهم خنجر ترا گردن
[...]
تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟
مراست غم که ندانسته ای وفایی هست
به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد
مرا که در نظر، ابروی دلگشایی هست
چه بسته ای ره پیغام، محرمان چو شدند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.