عاشق ز وصل عیش مهنا کند همی
ما را فراق رنج مهیا کند همی
با دیدگان ز دیدن تو دل به کین همی
با دشمنان ز بیم مدارا کند همی
بلبل که صد هزار گلش هست بر کنار
در صحن باغ بهر چه غوغا کند همی
ما شبنم و تو مهر و به دل میل وصل تو
دیوانه بین مجال تمنا کند همی
نبود عجب ز عاشق گم کرده در بسی
کز دیده اشتباه تو دریا کند همی
خار است زیر پهلوی شبزندهدار هجر
بستر اگر ز اطلس دیبا کند همی
گر صدهزار سر بود آشفته را به تن
آخر چو شمع بر سر سودا کند همی
در مسجد و کنشت مرا رو به سوی تست
مجنون به کعبه سجده به لیلا کند همی
نازد به شه و زیر و من و شحنه نجف
درویش خسته تکیه به مولا کند همی
دارم هزار عقده مشکل به دل از او
دست گرهگشا مگرش وا کند همی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ سپهر شعبده پیدا کند همی
در باغ کهربا را مینا کند همی
بر دشت آسمان گون تأثیر آسمان
شکل بنات نعش و ثریا کند همی
دیبای روم شد همه باغ و چو رومیان
[...]
عشقت ز بس که شعبده پیدا کند همی
دل را در آرزوی تو شیدا کند همی
آزرده ام همیشه من از اشک چشم خویش
از بس که راز عشق تو پیدا کند همی
خشنودم از خیال تو کز صورت رخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.