وعدهٔ قتلم دهی پیوسته و دشوار نیست
این بود مشکل که گفتارت بود کردار نیست
عشق دل تسخیر کرد و رخت بیرون برد عقل
منزل یار است اینجا خانه اغیار نیست
هست در هر حلقهٔ منظور عارف ذکر دوست
عاشقان را فرقی اندر سبحه و زنار نیست
برنیارم خاستن تا نفخه صور از لحد
گر بدانم در قیامت وعده دیدار نیست
خرقه و دستار چه بود دوست را در دست آر
زان که شرط بندگی در خرقه و دستار نیست
سرخرو میبینمت زاهد مگر دُردیکشی
زان که این دارو به جز در خانهٔ خمار نیست
نافه مشک من آشفته شکنج زلف اوست
کاین اثر در مشک چین و نافه تاتار نیست