گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

فصل بهار و مستی و غوغای چنگ و نی

مجنون بگو که لیلی بیرون کشد زحی

زد آتشی بجان بخیلان زجام می

ساقی که نام حاتم طائی نموده طی

یوسف صفت هر آنکه در افتد بچاه عشق

برخیزد از سریر و جم و تختگاه کی

آن در مکان بجویدت این یک به لامکان

بر ساکنان ارض و سما گم شده است پی

نوخفته ای بخاک نجف یا بفوق عرش

ای گلشن ولای تو فارغ زباد دی

خواهی اگر حرم بطواف نجف شتاب

تا چند های هوی کنی آشفته خیزهی

منعم زعشق لاله رخان ای پدر مکن

جز باده‌ام میار تو در پیش یا بنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی

بینی علم علم تو بهر دشت و کردری

منوچهری

نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می

تمثالهای عزه و تصویرهای می

بستان بسان بادیه گشته‌ست پرنگار

از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی

صد کارگاه ششترکرده‌ست باغ لاش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مسعود سعد سلمان

روز دی است خیز و بیار ای نگار می

ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی

می ده به رطل و جام که در بزم خسروی

بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می

شاهی که کرد چرخ و فلک را به زیر پای

[...]

وطواط

فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی

پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می

تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما

و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری

برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت

[...]

سوزنی سمرقندی

ای پایگاه قدر تو بر خط استوی

از فر تو چو خلد برین گشته استوی

در باغ استوی طرب انگیز بگذران

لحن مغنیان خود از خط استوی

جان راغذا سماع خوش و روی نیکو است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه