فصل بهار و مستی و غوغای چنگ و نی
مجنون بگو که لیلی بیرون کشد زحی
زد آتشی بجان بخیلان زجام می
ساقی که نام حاتم طائی نموده طی
یوسف صفت هر آنکه در افتد بچاه عشق
برخیزد از سریر و جم و تختگاه کی
آن در مکان بجویدت این یک به لامکان
بر ساکنان ارض و سما گم شده است پی
نوخفته ای بخاک نجف یا بفوق عرش
ای گلشن ولای تو فارغ زباد دی
خواهی اگر حرم بطواف نجف شتاب
تا چند های هوی کنی آشفته خیزهی
منعم زعشق لاله رخان ای پدر مکن
جز بادهام میار تو در پیش یا بنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای بهار و شادی ناشی از آن اشاره دارد، همچنین از عشق و دلدادگی میگوید. شاعر به مجنون میگوید که انتظار کشد تا لیلی از پنهانش بیرون آید. او همچنین به لذتهای عشق و میپردازد و به وجد و حرارت ناشی از آن اشاره میکند. در ادامه، شاعر به جستجوی حقیقت و معنویت در میان ساکنان زمین و آسمان اشاره میکند و از خواب و بیخبری سخن میگوید. او از عشق و جذب زیباییهای طبیعی میگوید و از نیکو بودن رفتار با معشوق و عدم وسوسه برای پرهیز از عشق نام میبرد. نهایتاً، دعوت به نوشیدن می و عشق دارد و از کسانی که مانع عشق میشوند انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، زمانی که شوق و شادی در محیط جاری است و نواهای چنگ و نی فضا را پر کرده، مجنون را بگو که لیلی چگونه میتواند او را از بیتابی و شیداییاش بیرون آورد.
هوش مصنوعی: ساقی، با میاش دل بخیلان را میسوزاند و خود را به بزرگی حاتم طائی میزند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در چاه عشق بیفتد، مانند یوسف، از مقام و جایگاه خود بلند میشود و به زندگی و احساسات تازهای دست مییابد.
هوش مصنوعی: در جستجوی تو، آن موجود در مکانهاست، اما این یکی که به لامکان تعلق دارد، در میان ساکنان زمین و آسمان گم شده است.
هوش مصنوعی: ای گلشن ولای تو، نه خوابیدهات در خاک نجف و نه در بالای عرش. تو از وزش بادها بیخبر هستی و آرامی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که به زیارت حرم بروی و به سوی نجف شتاب کنی، پس چرا هنوز درگیر هوسهای خود هستی و به حالت بیقراری ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: پدر عزیز، تو که از عشق و زیباییهای گلها دوری میکنی، جز شراب چیزی برایم نیاور و آن را در پیش من قرار نده، ای پسر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی
بینی علم علم تو بهر دشت و کردری
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
تمثالهای عزه و تصویرهای می
بستان بسان بادیه گشتهست پرنگار
از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی
صد کارگاه ششترکردهست باغ لاش
[...]
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی
می ده به رطل و جام که در بزم خسروی
بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می
شاهی که کرد چرخ و فلک را به زیر پای
[...]
فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی
پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می
تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما
و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری
برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت
[...]
ای پایگاه قدر تو بر خط استوی
از فر تو چو خلد برین گشته استوی
در باغ استوی طرب انگیز بگذران
لحن مغنیان خود از خط استوی
جان راغذا سماع خوش و روی نیکو است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.