گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

آن دل که در او باشد از عشق تو آزاری

حاشا که کشد آزار هرگز زدل آزاری

تا هست وفا کارت دلبر کند آزادت

تا از تو کشم آزار جز این نکنم کاری

گر جمله جهان یارند در چشم من اغیارند

یاران دیگر مارند جز تو نبود باری

از ساحت گلزارت چون دورم مهجورم

در پای دلم ایکاش زآن باغ خلد خاری

رستم زبت زنار تسبیح زکف دادم

بر گردن جان بستم از زلف تو زناری

در هر جسدی جانی پیدائی و پنهانی

امکان همه خارستان در خار تو گلزاری

گر گرد جهان گردند چون چرخ کجا جویند

یک دلشده ی چون من یک همچو تو دلداری

گلچین بهوای گلاز خار نپرهیزد

با یاد تو چون یاری سازم بهر اغیاری

از پرده دری عشق شد سر حقیقت فاش

عشاق باین پاداش هر یک بسر داری

کی همچو سمندر کس بر آتش تو بنشست

هر چند در این دعوی برخاسته بسیاری

آشفته زاسرارت آگاه نخواهد شد

در پرده سر حق چون محرم اسراری

تو جان عزیزستی بیمانه من مسکین

در مصر درون ما تو یوسف بازاری

در خیل سگان تو ای شیر حق افتادم

شاید زکرم ما را زین سلسله بشماری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

خواهم که بدانم من جانا که چه خوداری

تا از چه برآشوبی، یا از چه بیازاری

گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر

صد کینه به دل گیری، صد اشک فروباری

بدخو نبدی چونین، بدخوت که کرد آخر

[...]

امیر معزی

ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری

بنمای وفاداری بگذار جفاکاری

آشفته‌ام از عشقت بیهوده چرا شیبی

آزرده‌ام از هجرت بیهوده چه آزاری

سیم‌است مرا در جسم از حسرت و غم خوردن

[...]

فلکی شروانی

شاهی که بدو نازد شاهی به جهانداری

خواهند به نور از وی اجرام فلک یاری

فرخنده (منوچهر) آن کش دهر برد فرمان

دارد صفت یزدان در قصد نکوکاری

بدخواه ورا خویشی با محنت و درویشی

[...]

عطار

ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری

زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری

از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی

در چاه زنخدانش هر جا که نگونساری

از هر سخن تلخش ره یافته بی دینی

[...]

مولانا

افتاد دل و جانم در فتنه طراری

سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری

آید سوی بی‌خوابی خواهد ز درش آبی

آب چه که می‌خواهد تا درفکند ناری

گوید که به اجرت ده این خانه مرا چندی

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه