خوشا وقتی که بر آتش بَرِ منظور بنشینی
بسوزی پرده چون پروانه و مستور بنشینی
به غیر از لن ترانی نشنوی اندر جواب ای دل
اگر صد سال چون موسی به کوه طور بنشینی
چو پروانه به میلت شمع عشق آخر بسوزاند
اگر زین آتش سودا به میلی دور بنشینی
تو شهبازی و بر خون ملخ پنچه نیالایی
هُمایی تو نمیزیبد که با عُصفور بنشینی
مشو پروانهای کز شعلهای شمعت بسوزاند
سَمندَروَش به نارش ساز تا با نور بنشینی
بنوش آن می که گرد هستی از چهره برافشانی
مرو در خانه خمّار تا مخمور بنشینی
گر امروزت به میخانه به دست افتاد غلمانی
نمیخواهی که فردا در بهشت حور بنشینی
به کوی نیستی بازآ که هستی ابد یابی
وصال دوست بگزینی ز خود مهجور بنشینی
سحر آید پدید و بامدادت عید خواهد شد
چو آشفته اگر اندر شب دیجور بنشینی
ولای مرتضایت باد و دوری ز بدخواهان
مبادا از عبادت زاهدا مغرور بنشینی
اگر روزی دوصد گورت به صحرا در کمند آید
که چون بهرام آخر در بساط گور بنشینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مبارک ساعتی باشد که با منظور بنشینی
به نزدیکت بسوزاند مگر کز دور بنشینی
عقابان میدرد چنگال باز آهنین پنجه
تو را بازی همین باشد که چون عصفور بنشینی
نباید گر بسوزندت که فریاد از تو برخیزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.