ز انبوه رقیبانم مجال دید دلبر نه
مگس چندانکه مردم را نظر بر تنگ شکر نه
مرا گفتی شبی آیم به خوابت دیده بربستم
ولی از بخت خوابآلودهام این حرف باور نه
پی خرسندی دشمن بریزی خون احبابت
پسندد هیچ مسلم این ستم گاهی به کافر نه
تو را بادا گوارا باده لعل لب دلبر
که جز خون جگر ای مدعی ما را به ساغر نه
از آن ساعت که با اغیار همبالین شدی ای مه
تو پنداری که آمد یک سر از یاران به بستر نه
به غمزه ساحر چشمش همی میگفت با زلفش
که این عود قماری را جز این زیبنده مجمر نه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بجز زلف تو کفر و غیر چشمان تو ساحر نه
بجز رویت بهشت و جز لب لعل تو کوثر نه
بدست چشم مستت زابروان تیغ دو سر دیدم
بجز در پنجه حیدر سر تیغ دو پیکر نه
نی خامه شکر ریزد زوصف آن لب شیرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.