نوشته یافتم اَنْدَر سَمَرها،
زِ گُفْتِهْیْ راوِیانَ انْدر خَبَرها،
که بودَ انْدر زَمانه شهریاری؛
به شاهی کامگاری بَخْتْیاری.
همه شاهان، مَر او را، بَنده بودند؛
زِ بَهرِ او، به گیتی، زِنده بودند.
به پایه بَرتَرَ ازْ گَردَندِه گَردون
به مالَ افْزونترَ از «کسریُّ» و «قارون».
گَهِ بَخشِش چو اَبْرِ نُوبهاری.
گَهِ کوشِش، چُو شیرِ مَرغْزاری.
به بَزمَ انْدر، چُو خورشیدی دِرَفْشان.
به رزمَ ازْ پیل و اَز شیران سَرَافْشان.
شده «کیوان» زِ هَفْتُمچَرخ یارَش؛
به کامِ نیکخواهان کرده کارَش.
زِ هَشتُم چرخ «هُرمُزدِ» خُّجَسته
وزیرش بود؛ دل در مِهر بسته.
سپهدارَش ز پنجُم چرخ «بَهْرام»؛
که تا اَیّامْ را پیش او کُنَد رام.
جهانَافْروزْ «مِهرَ» ازْ چرخِ رابِع
به هر کاری بُدی او را مُتابِع.
شده، «ناهیدِ» رَخشانَشْ پرستار؛
چو روزِ رُّوشَنَشْ کرده شبِ تّار.
دَبیرِ او شُده تیرِ جَّهَنده؛
ازین شد اَمْر و نهیِ او رَوَنده.
به مِهرش دل نهاده مهرِ تابان؛
به کینِ دّوشْمانِ او، شتابان.
شده رایش به تَگْ بَر ماهِ گَردون.
شده هِمَّت ز مِهر و ماهش افزون.
جهان یِکْسَر شده او را مُسَخَّر؛
ز حدِّ باختَر تا حدِّ خاوَر.
جهانَش نام کرده «شاهموبد»؛
که هم موبَد بُد و هم بِخْرَدِ رَّد.
همیشه روزگارَش بود نوروز.
به هر کاری همیشه بود پیروز.
همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،
چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.
همیشه کارِ او مِی بود ساغر؛
ز شادی فربه از اندوهْ لاغر.
یکی جشنِ نو آیین کرده بُد شاه
که بُد درخورْدِ آن دِیهیم و آن گاه.
نِشَسته پیشَشَ انْدر سرفرازان؛
به بختِ شاه، یکسَر شاد و نازان.
چه خُرَّمجشن بودَ انْدر بهاران!
به جشنَ انْدر، سراسر، نامْداران.
ز هر شَهری سپهداری و شاهی.
ز هر مَرزی پریرویی و ماهی.
گُزیده هر چه در «ایران» بُزرگان؛
از «آذربایگان» وَز «رِیّ» و «گُرگان»،
همیدونَ ازْ «خُراسان» و «کُهِستان»،
ز «شیراز» و «صَفاهان» و «دِهِستان»،
چو «بهرام» و «رُهامِ» اردبیلی،
«گَشَسْپِ» دِیلمی، «شاپورِ» گیلی،
چُو «کشمیرِ» یَل و چُونْ نامی «آذین»،
چو «ویرو»یِ دّلیر و گُردْ رامین،
چو «زَرد» آن رازدارِ شاهِ کشور،
مَر او را هم وزیر و هم برادر.
نِشسته دَر میانِ مِهتَران، شاه؛
چنان کانْدر میانِ اختران، ماه.
به سَربَر اَفسَرِ کشوَرگُشایان،
به تَنبَرْ زیورِ مِهترْ خدایان.
ز دیدارش دَمَندِه روشنایی؛
چو خورشیدِ جهان فَرِّ خُدایی.
به پیشَ انْدر نِشَسته جَنگجویان.
ز بالا ایستاده ماهرویان.
بزرگان مِثلِ شیرانِ شِکاری.
بُتان چُونْ آهُوانِ مَرغْزاری.
نَه آهو میرمیدَ ازْ دیدنِ شیر،
نه شیر تُند گَشتَ ازْ دیدنَش سیر.
قَدَحْ پُر بادِه، گَردان دَر میانْشان؛
چُنان کانْدر مَنازِل ماهِ رخشان.
هَمی بارید گلبرگَ ازْ درختان
چو بارانِ دِرَمْ بر نیکْبَختان.
چو ابری بَسته دودِ مُشکِ سوزان
به رنگ و بویِ زُلفِ دلفروزان.
ز یکْسو مُطربانْ نالنده بر مُل
دگر سو بلبلانْ نالنده بر گُل.
نکوتر کرده مِیْ نوشینلبان را.
چو خوشتر کرده بلبلْ مطربان را!
به رویِ دوست بر دو گّونه لاله
بُتان را از نکُویی وَز پیاله.
اگر چه بود بزمِ شاهْ خُرَّم،
دِگَرْ بَزْمان نَبودَ ازْ بزمِ او کم.
کجا، در باغ و راغ و جویباران
ز جامِ مِی هَمی بارید باران.
همه کس رفته از خانه به صحرا.
برون برده همه سازِ تَماشا.
ز هر باغی و هر راغی و رودی
به گوش آمد دِگَرگونهْ سُرودی.
زمینَ ازْ بَس گُل و سبزهْ چُنان بود،
که گفتی پُر سِتاره آسمان بود.
ز لاله هر کسی را بَرْ سَرَ افْسر.
ز باده هر یکی را بر کفَ اخْگر.
گروهی در نشاط و اَسپْتازی،
گروهی در سِماع و پایْبازی.
گروهی مِیْخوران در بوستانی،
گروهی گُلچِنان در گُلسِتانی.
گروهی بر کنارِ رودباری،
گروهی در میانِ لالهزاری.
بدانجا رفته هر کس خرّمی را.
چو دیبا کرده کیمُخْتِ زَمی را.
شَهَنشَه نیز هم رفته بِدین کار؛
به زینتها و زیورهای شَهوار.
به پشتِ ژِنده پیلی کوهپیکر.
گرفته کوه را در زرّ و گوهر.
به گِردَش زندهپیلانِ سُتوده.
به پَرخاش و دلیری، آزموده.
زِ بَسْ سیم و زِ بَسْ گوهر چو دریا
اگر دریا رَوان گردد به صحرا.
به پیشَ انْدر دوندهْ بادپایان؛
سمِ پولادشانْ پولادسایان.
پسِ پشتش بسی مَهْد و عِماری؛
بِدو در، ماهرویانِ حِصاری.
به زیرِ بار، تازیاَسْتَرانَش
غمی گشته ز بارِ گوهرانش.
ز هر کوهی گرانتر بود رَختش.
ز هر کاهی سَبُکتر بود تختش.
به چَندان خواسته مجلس بیاراست؛
نماندش ذرّهای آنگه که برخاست؛
همه بخشیده بود و بَرفِشانده.
به خَورد و داد، کامِ خویش رانده.
چنین بَرخور ز گیتی گر تَوانی!
چنین بَخش و چنین کُن زندگانی!
کجا، نَه زُّفت خواهد مانْد نَه رّاد؛
همان بهتر که باشی راد و دلشاد!
بدین سان بود یک هفته شَهَنشاه.
به شادی و به رامِش گاه و بیگاه.
پریرویانِ گیتی هامواره
شده بر بزمگاهِ او نظاره.
چو «شهرو»، ماهْدُختَ ازْ «ماهآباد».
چو آذربادگانی، سروِ آزاد.
ز گرگان، آبنوشِ ماهپیکر.
همیدونَ ازْ دهستان، نازْدلبر.
ز رِی، دینارگیس و هم زَرَنگیس.
ز بومِ کوه، شیرین و فرنگیس.
ز اصفاهان، دو بُت چُون ماه و خورشید.
خجستهْ آبناز و آبناهید.
به گوهر هر دُوان دختِ دَبیران.
گلاب و یاسمن دختِ وَزیران.
دو جادوچشمْ چُون گلبوی و مینوی؛
سِرِشته از گُل و مِی هر دو را روی.
ز ساوِه ناموَرْ دُختِ کُنارَنگ
کزو بُردی بهاران خَوشّی و رنگ.
همیدون ناز و آذرگون و گُلگون
به رُخ چون برف و بر وِی ریخته خون.
سَهینام و سَهیبالا زنِ شاه!
تنَ ازْ سیم و لَبَ ازْ نوش و رُخَ ازْ ماه.
شِکرلبنوش، اَزْ بومِ هَماوَر.
سَمَن رنگ و سَمَن بوی و سَمَن بَر.
ازین هر ماهرویی را هزاران
به گِردَ انْدر نِگارین پَرْسْتاران.
بنانِ چین و تُرک و روم و بَربَر؛
بَنَفشه زلف و گُل روی و سَمن بر.
به بالا هر یکی چُون سروِ آزاد.
به جَعدِ زُلف، همچُون مُورد و شمشاد.
یکایک را ز زرِّ ناب و گوهر
کمرها بر میان و تاج بر سر.
ز چندان دلبران و دلنوازان،
به رنگ و خویِ طاووسان و بازان،
به دیده چون گوزنِ رودباری
شکاری دیدهشانْ شیرِ شِکاری،
نکوتر بود و خَوشْتر شهربانو؛
به چشم و لب، روان را درد و دارو.
به بالا سرو و بارِ سَروْ خورشید.
به لبْ یاقوت و در یاقوتِ ناهید.
رُخَ ازْ دیبا و جامِهْ هم ز دیبا؛
دو دیبا، هر دو در هم، سختْ زیبا.
لبانَ ازْ شِکَّر و دَندان ز گوهر.
سخنْ چُون گوهَر آلوده به شِکَّر.
دو زلف عنبرینَ ازْ تاب و از خَم
چو زنجیر و زِرِه اُفْتادِه در هم.
دو چشمِ نرگسینَ ازْ فتنه و رنگ
تو گفتی هست جادویی به نیرنگ.
ز مُشکِ موی او مَرغول پنجاه
فرو هِشته ز فَرقَش تا کمرگاه.
ز تاب و رنگ، مِثلِ ریزشِ زاج
ز سیم آویخته گسترده بر عاج.
کجا بِنْشَسْت، ماهِ بانوان بود.
کجا بُگْذَشْت، شمشاد روان بود.
زمین دیبا شُدِه اَز رنگِ رویَش.
هوا مُشکین شُدِه اَز بویِ مویش.
ز رنگِ روی، گُل بر خاکْ ریزان.
ز تابِ مویِ عَنبر، باد بیزان.
هَمَ ازْ رویَش خجِلْ بادِ بهاری،
هم از مویش خجِلْ عودِ قماری.
چو گوهر، پاک و بی آهو و درخَور؛
و لیک آراسته گوهر به زیوَر.
بَر او زیباتر آمد زرّ و دیبا؛
که بی آن هردُوان خود بود زیبا.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن داستانی درباره یک شاه بزرگ و موفق است که همه شاهان دیگر را خدمتگزار خود قرار داده و به گونهای درخشان و با عزت زندگی میکند. او دارای ویژگیهای برجستهای است، از جمله سخاوت، شجاعت در جنگ و خوشرویی در بزمها. جشنها و مراسمهای شادمانی در دوره حکومت او برپا است و مردم از همه جا به این جشنها میآیند.
در این جشنها، زیبایی و جذابیت زنانی که به همراه شاه هستند، به طور خاص مورد توجه قرار میگیرد. این داستان به توصیف زیباییها و نعمتهای این دوران میپردازد و از نشاط و شادمانی مردم در این زمان سخن میگوید. همچنین به قدرت و شکوه حکومت شاه و تأثیر او بر مردم و سرزمینش اشاره شده است. در نهایت، این متن به برقراری یک نظام حکومتی عادلانه و سرشار از شادی و خوشبختی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نوشتهای پیدا کردم در میان سخنان گویندگان درباره اخبار و رویدادها، که توضیحاتی جالب و آموزنده را در بر داشت.
هوش مصنوعی: در زمان خود، کسی وجود داشت که حاکمیت و موفقیت را به دست آورد.
هوش مصنوعی: همه پادشاهان، به او خدمتگزار بودند و به خاطر او بود که در این دنیا زندگی میکردند.
هوش مصنوعی: به نیکی و فضیلت از هر کسی برتر هستی و از لحاظ ثروت نیز از «کسری» و «قارون» بیشتر برخورداری.
هوش مصنوعی: گاه باید بخشش کرد مثل باران بهاری که زندگی را تازه میکند. و گاه باید تلاش و کوشش کرد مثل شیری که در مراتع به تازگی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در میهمانی، تو مانند خورشیدی درخشان هستی. و در میدان جنگ، مانند فیل و شیر به نبرد میپردازی.
هوش مصنوعی: کیوان به واسطه چرخش هفت آسمان، یار خود را به هدف نیکوکاران رهنمون شده است و در نتیجه به کار نیکو وامداده است.
هوش مصنوعی: از هشت آسمان، «هرمزد» خوشبختی وزیرش بود؛ دلش در محبت او گره خورده بود.
هوش مصنوعی: سردار و فرماندهاش «بهرام» است که قدرت او به اندازهای است که میتواند روزگار را به آرامی در اختیار خود بگیرد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، خورشید که به دور چرخ چهارم میچرخد، در هر کاری باعث روشنی و تابش است و همه چیز تحت تأثیر او قرار دارد.
هوش مصنوعی: ناهید، زیبایی خویش را به نگهداری از دلدارش سپرده است؛ مانند روزی که روشناییاش شب تار را روشن میکند.
هوش مصنوعی: دبیر او مانند تیری است که با شتاب پرتاب میشود؛ بنابراین، دستورها و نهیهای او به سرعت اجرا میشود.
هوش مصنوعی: من به محبت او دل بستهام و نور عشق او برایم مانند خورشید میدرخشد؛ در عین حال، به خاطر دشمنیهای او، با تندی و سرعت حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: درخشش چهرهاش مانند ماه در آسمان است و ارادهاش با نور خورشید پرتوانتر شده است.
هوش مصنوعی: دنیا بهطور کامل در تسخیر او درآمده است؛ از مغرب زمین تا مشرق زمین.
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که به عنوان «شاهموبد» شناخته میشود، یعنی هم مقام روحانی دارد و هم از نظر عقل و دانش، در جایگاه بالایی قرار دارد.
هوش مصنوعی: او همیشه در روزگار خود حال و هوای نوروز را داشته و در هر کاری که انجام میداد، همیشه موفق و پیروز بود.
هوش مصنوعی: در تمام سالها، هر بار که در جشن و شادیای نشستهای، اما اگر تنها یک ساعت هم به دل خود اجازه دادی که غمگین شود، لذت واقعی را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: همیشه وظیفه او پر کردن جام می بود؛ او از خوشحالی چاق و از غم لاغر شده بود.
هوش مصنوعی: شاه به خاطر شادی و مناسبتی تازه جشن بزرگی برپا کرده بود که لایقِ آن تاج و تختش بود.
هوش مصنوعی: نشستهام در برابر افرادی که در جایگاههای بلند و مهم هستند؛ به لطف شاه، کاملاً شاد و مغرورم.
هوش مصنوعی: چه جشن خوشی بود در بهار! در این جشن، همه نامآوران حضور داشتند.
هوش مصنوعی: در هر شهر یک فرمانده و پادشاه وجود دارد و از هر نقطهای، زیباییها و جاذبهها به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: در ایران، از میان هرچه بزرگان هستند، از آذربایجان و ری و گرگان، انتخاب شدهاند.
هوش مصنوعی: همه چیز از «خراسان» و «کوهستان»، از «شیراز» و «اصفهان» و «دهستان» نشات میگیرد.
هوش مصنوعی: چون بهرام و رُهام اهل اردبیل، گَشَسْپِ دیلمی، و شاپور اهل گیلان،
هوش مصنوعی: مانند «کشمیر» یل و به مانند نامی «آذین»، همچون «ویرو»ی دلیر و نیرومند رامین،
هوش مصنوعی: چون «زرد» آن نهاندار پادشاه کشور است، پس او هم وزیر و هم برادر او محسوب میشود.
هوش مصنوعی: شاه در میان مهتران نشسته است، مانند ماه که در میان ستارهها خودنمایی میکند.
هوش مصنوعی: به تیر و کمان کسانی که کشور را فتح میکنند، به بدن زیورهایی که بر تن بزرگان و خدایان قرار دارد.
هوش مصنوعی: از نگاه او روشنایی حاصل میشود، مانند خورشید که نور و گرما را به دنیا میبخشد.
هوش مصنوعی: در جلوی جنگجویان، افرادی نشستهاند و از بالا، زیبایانی ایستادهاند.
هوش مصنوعی: بزرگان همانند شیران هستند که در شکار مهارت دارند، و مانند آهوهای در حال چرا، زیبایی و لطافت دارند.
هوش مصنوعی: نه آهو از دیدن شیر فرار کرد، و نه شیر از دیدن آهو ترسید و هراسان شد.
هوش مصنوعی: جامی پر از شراب، در میان آنها میچرخد؛ همانطور که در منزلگاههای زیبای ماه روشن قرار دارد.
هوش مصنوعی: گلبرگها همچون باران از درختان میریزد بر سر نیکبختان.
هوش مصنوعی: به مانند ابری که دودی از مشک سوزان را به همراه دارد، رنگ و بوی زلفهای دلفریب را تداعی میکند.
هوش مصنوعی: از یک سو نوازندگان در حال آواز خواندن هستند و از سوی دیگر، بلبلها بر روی گلها ناله میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلنشینی دمی اشاره دارد که فضای شادابی و لذت را ایجاد کرده است. در اینجا نوشیدن می، لبان زیبا را خوشتر کرده و آواز بلبل نیز زیباتر شده است. به نوعی، این بیان میکند که لذتها و زیباییها در کنار هم، شادی و سرزندگی بیشتری به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: به پیش روی محبوب، دو دسته گل لاله را به خاطر زیبایی و به خاطر شراب سرخ قرار بده.
هوش مصنوعی: اگرچه جشن شاه خوش و دلانگیز بود، اما نمیتوان زمانهای دیگر را با این جشن مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: در کجا، در باغها و کنار جویها، بارانی از جام می بر زمین میبارد.
هوش مصنوعی: همه افراد از خانه خارج شدهاند و به دشت رفتهاند. آنها وسایل تماشای زیباییهای محیط را همراه خود بردهاند.
هوش مصنوعی: در هر باغ، دشت و رودخانه، صدای دیگری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: زمین به قدری پر از گل و سبزه بود که به نظر میرسید آسمان پر از ستاره است.
هوش مصنوعی: از گل لاله، هر کسی را سر و زینتی بخشی و از شراب، هر یک را یک شعله و گرما به دست میآورد.
هوش مصنوعی: عدهای در شادی و خوشگذرانی مشغول هستند و عدهای دیگر در رقص و بازی.
هوش مصنوعی: در یک باغ، عدهای مشغول نوشیدن شراب هستند و گروهی دیگر به چیدن گلها در باغ گل مشغولاند.
هوش مصنوعی: بعضی از افراد در کنار یک رود مشغول هستند، در حالی که گروهی دیگر در وسط یک لالهزار مشغول کار یا تفریحاند.
هوش مصنوعی: هر کسی به جایی رسیده که خوشبختی و شادی را در آن مکان یافته است. مانند این که پارچهای با رنگ و نقش زیبا به دست آورده باشد.
هوش مصنوعی: سلطانی نیز در این کار درگیر شده است؛ او نیز تحت تأثیر زیباییها و لذتها قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اینجا به کوهی با ظاهری بزرگ و استوار اشاره شده که به مانند یک فیل عظیمالجثه دیده میشود. این کوه به زیبایی و با جواهرات و زرق و برق پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: در اطراف او، شیرهای شجاع و ستایششده قرار دارند که در جنگ و دلیری تجربه دارند.
هوش مصنوعی: از آنجا که دریا گرفتار جواهرات و نقرهجات است، اگر روزی دریایی به سوی بیابان برود، به زودی دچار مشکل میشود.
هوش مصنوعی: در مقابل دویدن بادها، سمهای پولادی آنها مانند سایههای پولادین به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: پشت او بسیار از تخت خواب و خانههای زیبا وجود دارد؛ همچنین از آن سو، معشوقانی با چهرههایی چون ماه در عمارتی زیبا و دلربا حضور دارند.
هوش مصنوعی: به زیر بار، اسبها از سنگینی بار گرانهای خود ناراحت و غمگین شدهاند.
هوش مصنوعی: هر چه بر او بار بیشتری باشد، زیبایی و جذابیتش بیشتر است. اما اگر در مقایسه با چیزهای کوچکتر قرار گیرد، جایگاه و ارزشش کمتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: او به قدری به تمجید و جشن و سرور پرداخت که پس از پایان مراسم، هیچ نشانهای از شادی و خوشی باقی نماند.
هوش مصنوعی: او همه چیز را بخشیده و رها کرده است. به دیگران بخشش کرده و خواستههای خود را دنبال کرده است.
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، به این شکل از دنیا برخورد کن! اینگونه ببخش و اینگونه زندگی کن!
هوش مصنوعی: کجا میتوانی جایی پیدا کنی که نه تاریکی باشد و نه کسالت؟ بهتر است که با دل شاد و روح بالا زندگی کنی.
هوش مصنوعی: شاهنشاه به مدت یک هفته در خوشحالی و آرامش به سر میبرد و در این مدت لحظات شاد و دلپذیری را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: زیبا رویان جهان همواره در حال تماشای محفل و جشن او هستند.
هوش مصنوعی: چشم و ابرو و زیباییهای «شهرو» همانند دختری از «ماهآباد» است. او همچون سروهای آزاد در آذربادگان زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: از گرگان، آبی شیرین همچون صورت ماه. همین طور از دهستان، دلبند نازنین.
هوش مصنوعی: از شهر ری، دو دختر با نامهای دینارگیس و زَرَنگیس هستند. همچنین از کوه، دو دختر زیبا به نامهای شیرین و فرنگیس میآیند.
هوش مصنوعی: از اصفهان، دو نماد زیبا مانند ماه و خورشید وجود دارد. یکی از آنها «آبناز» و دیگری «آبناهید» است که هر دو خوشیمن و خوشفیض هستند.
هوش مصنوعی: در هر گوهری، زیبایی و ارزشی نهفته است، همچنان که گلاب و یاسمن به عنوان نماد زیبایی و طراوت در میان دختران مقامدار و بافرهنگ شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: چشمان زیبایت مانند گل و میمونی است؛ که هر دو زیبا و دلنشین هستند.
هوش مصنوعی: از سواحل سُرسبز دختری مشهور است که بهار زیبا و رنگارنگ را از او به یادگار بردهای.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با زیبایی و جذابیت خود، شبیه به برف هستی و از چهرهات عشق و زیبایی فوران میکند. این احساسات به قدری قوی و عمیق هستند که به نوعی به خون شبیه میشوند.
هوش مصنوعی: زن با نام سَهی و قامت بلند، همچون پرندهای زیباست. بدنش از نقره و لبانش از شراب خالص و چهرهاش همچون ماه است.
هوش مصنوعی: شخصی با لبانی چون شکر و زیبا به مانند پرندهای از بام و دشت میآید. او دارای رنگ و بویی خوش و لطیف است که فضایی دلنشین ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: هر ماهروی خوشچهرهای را هزاران انسان به دورش جمع میشوند و در برابر او احترام و ارادت میگذارند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت زنان از سرزمینهای مختلف اشاره دارد. هنرمند از زیباییهای گلها و رنگهای طبیعی استفاده میکند تا تصویری از جذابیت و دلربایی آنها را بیافریند. این توصیف شامل زلفهای زیبا، چهرههای خوشرنگ و عطرهای دلنشین است که همه در مجموع زیبایی بینظیری را منعکس میکنند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند سروی آزاد و بلند است و در کنار موهای مجعدشان، مثل خوشهای از گیاهان و درختان زیبا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها را با زنجیرهایی از طلا و جواهر به کمر بسته و تاجی بر سر دارند.
هوش مصنوعی: از میان آن همه دلربا و دوستداشتنی، با جمال و ویژگیهایی شبیه به طاووس و شاهین.
هوش مصنوعی: چشمان این شخص مانند چشمان گوزنی است که در کنار رود در حال فرار است و شکارچیان او را با دید خود نشانه گرفتهاند.
هوش مصنوعی: شهرزاد زیبا و دلنشین است؛ چهره و لبانش هم آرامشدهندهاند و هم درمانکنندههای دردهای دل.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و شکوه درخت سرو و خورشید اشاره شده است. همچنین به یاقوت، که نشانهای از زیبایی و ارزشمندی است، و به ستاره ناهید که در آسمان درخشان میدرخشد، اشاره شده است. این تصاویر نشاندهندهٔ عظمت و زیبایی طبیعت و آسمان هستند.
هوش مصنوعی: چهره از پارچهای نرم و زیباست و جامهاش هم از همان پارچه است؛ هر دو بسیار زیبا و به هم آلودهاند.
هوش مصنوعی: لبهای او همچون شکر شیرین و دندانهایش مانند گوهر درخشان است. سخنانش نیز مانند گوهر، زیبا و خوشایند، ولی با لطافت و شیرینی ترکیب شده است.
هوش مصنوعی: دو زلف خوشبو و مشکی مانند زنجیری از تاب و پیچ خوردن در هم، به زیبایی کنار هم افتادهاند.
هوش مصنوعی: دو چشمان زیبا و جذاب تو پر از فریب و رنگ هستند و به نظر میرسد که جادو و نیرنگی در آنها نهفته است.
هوش مصنوعی: عطر موی او به اندازهای خوشبوست که پنجاه پرنده به خاطر آن از سر و کولش پایین آمدهاند و تا کمر او را احاطه کردهاند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و رنگارنگی چیزی اشاره دارد که مانند ریزش زاج (یک نوع ماده معدنی) بر روی سطحی از عاج (که نشانهای از زینت و زیبایی است) آویخته و گسترده شده است. این توصیف نشاندهنده تلالو و درخشندگی است که به اشیاء زیبایی خاصی میبخشد.
هوش مصنوعی: کجا نشسته بود، ماه زیبای دختران بود. کجا عبور کرد، شمشادی سرزنده و شاداب بود.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر زیبایی و جذابیت روی او مانند پارچهای نرم و رنگارنگ شده است. و هوا نیز به خاطر عطر موهای او خوشبو و خوشایند گشته است.
هوش مصنوعی: زیبایی و فرشیدگی چهره مانند گلهایی است که بر زمین میریزد. همچنین، تاب موی خوشبو مانند عطر عَنبَر است که در هوا پخش میشود.
هوش مصنوعی: بهار به خاطر زیبایی چهرهاش شرمنده است و موهای زیبایش نیز مانند عود باطراوت، باعث شرم آن بهار شده است.
هوش مصنوعی: مانند یک گوهر، خالص و بدون نقص و زیبایی، اما این زیبایی باید با زینت و تزیینات همراه باشد تا جلوهگری بیشتری داشته باشد.
هوش مصنوعی: او در زیبایی زر و پارچههای نفیس از آن دو، که بدون آنها خود زیبا و دلفریب است، بهتر به نظر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.