آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بیوفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی
در کار من نظر کن بر حال من ببخشای
تا چند بیوفایی تا کی ز بدگمانی
ای یار ناموافق رنجیست بینهایت
وی بخت نامساعد کاریست آسمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و غم خود در جدایی از beloved سخن میگوید. او جوانیاش را در انتظار و دلتنگی میگذراند و از بیوفایی و ناملایمات رنج میبرد. شاعر بر وفاداری خود تأکید میکند و میخواهد که معشوق به حال او توجه کند و از بیوفاییهایش بکاهد. او همچنین از بخت بد و ناملایمات آسمانی شکایت دارد و این وضعیت را رنجی بیپایان توصیف میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو از حال و روز من خبر نداری و این بسیار دردناک است زیرا بهترین سالهای عمرم در حال سپری شدن در دوری توست.
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را میگذرانم و روزها را میشمارم، بهگونهای که هر روز بگذرد، عمری را سپری کردهام، همانطور که میدانی.
هوش مصنوعی: هرگز از جانب من یک روز بیوفایی ندیدید و هرگز از جانب تو یک روز محبت و مهربانی دریافت نکردم.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز و شرایط مرا ببین. آیا تا کی میخواهی به من بیوفایی کنی و در دل خود بدگمانی داشته باشی؟ مرا ببخش و به احساساتم توجه کن.
هوش مصنوعی: ای دوست، بودن تو که با من همراستا نیستی، درد و رنجی بیپایان به همراه دارد و بداقبالیام، به طرزی شگفتانگیز سختیهایی را برایم رقم میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.