گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

وصلت به آبِ دیده میسر نمی‌شود

دستم به حیله‌هایِ دگر درنمی‌شود

هرچند گردِ پای و سرِ دل برآمدم

هیچم حدیثِ هجرِ تو در سر نمی‌شود

دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان

یک ذره‌ش آرزویِ تو کمتر نمی‌شود

با آنکه کس به شادیِ من نیست در غمت

زین یک متاعم این همه درخور نمی‌شود

گفتم که: کارم از غمِ عشقت به جان رسید

گفتی: مرا حدیثِ تو باور نمی‌شود

جانا از این حدیث تو را خود فراغتی‌ست

گر باورت همی شود و گر نمی‌شود

گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود

کارت ز بی‌زری‌ست که چون زر نمی‌شود

منت خدای را که ز اقبالِ مجدِ دین

رویم از این سخن به عرق تر نمی‌شود

در هیچ مجلسی نبوَد تا چو انوری

یک شاعر و دو و سه توانگر نمی‌شود

چندان که از زمانت برآید بگیر نقد

در خاوران نی‌ام که میسر نمی‌شود