هرچه مرا روی تو به روی رساند
ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند
هست به رویت نیازم از همه رویی
گرچه همه محنتی به روی رساند
در غم تو سر همی ز پای ندانم
گر تو ندانی مدان خدای تو داند
رغم کسی را به خانه در چه نشینی
کاتش دل را به آب دیده نشاند
هجر تو بر من همی جهان بفروشد
گو مکن آخر جهان چنین بنماند
دامن من گر به دست عشق نگاریست
وصل چه دامن ز کار من بفشاند
رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل
تا بکند هجر هر جفا که تواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ما چین خلیفتی بنشاند
مرز خراسان به مرز روم رساند
لشگر شرق ار عراق در گذراند
هرچه آمد به دست مرد کریم
همه در پای دوستان افشاند
وانچه اندوخت سفله طبع لئیم
بعد مرگ از برای دشمن ماند
هی بفغان خود زگاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
نه بودش شیر تا بلب برساند
نه بودش آب تا برخ بفشاند
فیض تو جان را مدد اگر نرساند
تن به تمنای وصل روح بماند
درک صفای تو مشت خاک چه داند
قول تو را نطق عقل کل نتواند
رنج کشد مادر از جفای پسر لیک
آنچه کشیدست هیچ رنج نداند
رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا
چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد
مادر بیچاره هر چه طفل کند بد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.