هرچه مرا روی تو به روی رساند
ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند
هست به رویت نیازم از همه رویی
گرچه همه محنتی به روی رساند
در غم تو سر همی ز پای ندانم
گر تو ندانی مدان خدای تو داند
رغم کسی را به خانه در چه نشینی
کاتش دل را به آب دیده نشاند
هجر تو بر من همی جهان بفروشد
گو مکن آخر جهان چنین بنماند
دامن من گر به دست عشق نگاریست
وصل چه دامن ز کار من بفشاند
رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل
تا بکند هجر هر جفا که تواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و نیاز عمیق شاعر به معشوقهاش صحبت میکند. شاعر میگوید هرچند که محبت و دلدادگی به معشوق ممکن است با سختیها و رنجهایی همراه باشد، اما همچنان به وجود او نیاز دارد. او در غم دوری معشوق به شدت میسوزد و حتی اگر معشوق نسبت به این غم بیخبر باشد، خداوند این درد را میداند. شاعر از احساسات خود میگوید و بیان میکند که عشق او مانند آتش است و تنها با وصل معشوق میتواند از این رنجها رهایی یابد. در نهایت، او به شوق وصال معشوقهاش میسازد و آرزو میکند که از دوری او رنج نبرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که من را به سوی تو هدایت کند، چه خوشایند باشد و چه ناخوشایند، در نهایت دل خوشی میآفرینند.
هوش مصنوعی: من به چهره زیبای تو نیازمندم و این نیازم از همه چیز بیشتر است، هرچند که به خاطر تو سختیها و رنجهایی را تحمل کردهام.
هوش مصنوعی: در غم تو سر از پا نمیشناسم و نمیدانم اگر تو هم نفهمی، اما خدایت از حال من آگاه است.
هوش مصنوعی: در چه حالتی میتوانی که به فکر کسی باشی، وقتی که شعلههای دلت به اشکهایت سرد شده است؟
هوش مصنوعی: عشق و دوری تو برای من چنان شدید است که گویا تمام جهان را به بهای این درد میفروشند. اما خواهش میکنم، اینگونه نباش؛ زیرا دنیا به این حال دائمی نیست و روزی تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر دامن من در دست عشق کسی باشد، پس به چه دلیل او دامنش را از کار من کنار میزند؟
هوش مصنوعی: من به قدری تو را میخواهم که دوست دارم تمام درد و رنج جدایی را تحمل کنم، حتی اگر سختترین و بیرحمانهترین جفاها را هم به هر دلیلی تجربه کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ما چین خلیفتی بنشاند
مرز خراسان به مرز روم رساند
لشگر شرق ار عراق در گذراند
هرچه آمد به دست مرد کریم
همه در پای دوستان افشاند
وانچه اندوخت سفله طبع لئیم
بعد مرگ از برای دشمن ماند
هی بفغان خود زگاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
نه بودش شیر تا بلب برساند
نه بودش آب تا برخ بفشاند
فیض تو جان را مدد اگر نرساند
تن به تمنای وصل روح بماند
درک صفای تو مشت خاک چه داند
قول تو را نطق عقل کل نتواند
رنج کشد مادر از جفای پسر لیک
آنچه کشیدست هیچ رنج نداند
رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا
چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد
مادر بیچاره هر چه طفل کند بد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.