خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور
سواد او به مثل چون پرند مینا رنگ
هوای او به صفت چون نسیم جانپرور
به خاصیت همه سنگش عقیق لؤلؤبار
به منفعت همه خاکش عبیر غالیهبر
صبا سرشته به خاکش طراوت طوبی
هوا نهفته در آبش حلاوت کوثر
کنار دجله ز خوبان سیمتن خلخ
میان رحبه ز ترکان ماهرخ کشمر
هزار زورق خورشید شکل بر سر آب
بر آن صفت که پراکنده بر سپهر شرر
به وقت آنکه به برج شرف رسد خورشید
به گاه آنکه به صحرا کشد صبا لشکر
دهان لاله کند ابر معدن لؤلؤ
کنار سبزه کند باد مسکن عنبر
به شبه باغ شود آسمان به وقت غروب
به شکل چرخ شود بوستان به وقت سحر
به وقت شام همی این بدان سپارد گل
به گاه بام همی آن بدین دهد اختر
به رنگ عارض خوبان خلخی در باغ
میان سبزه درفشان شود گل احمر
شکفته نرگس بویا به طرف لالهستان
چنانکه در قدح گوهرین می اصفر
ستاک لاله فروزان بدان صفت که بود
زمشک و غالیه آکنده بسدین مجمر
نوای بلبل و طوطی خروش عکه و سار
همی کند خجل الحانهای خنیاگر
بدین لطافت جایی من از برای امید
به فال نیک گزیدم سفر به جای حضر
نماز شام ز صحن فلک نمود مرا
عروص چرخ که بنهفت روی در خاور
بدان صفت که شود غرقه کشتی زرین
به طرف دریا چون بگسلد ازو لنگر
به گرد گنبد خضرا چنان نمود شفق
که گرد خیمهٔ مینا کشیده شوشهٔ زر
ستارگان همه چو لعبتان سیماندام
به سوک مهر برافکنده نیلگون معجر
بنات نعش همی گشت گرد قطب چنان
که گرد حقهٔ فیروه گوهرین زیور
بر آن مثال همی تافت راه کاهکشان
که در بنفشهستان برکشیده صف عبهر
ز تیغ کوه بتابید نیم شب پروین
چنان که در قدح لاجورد هفت درر
سپهر گفتی نقاش نقش مانی گشت
که هر زمان بنگارد هزار گونه صور
ز برج جدی بتابید پیکر کیوان
به شکل شمع فروزنده در میان شمر
همی نمود درفشنده مشتری در حوت
چنان که دیدهٔ خوبان ز عنبرین چادر
ز طرف میزان میتافت صورت مریخ
بدان صفت که می لعل رنگ در ساغر
چنان که عاشق ومعشوق در نقاب گمان
بتافت تیر درافشان و زهرهٔ ازهر
به رسم لعبتبازان سپهر آینه رنگ
زمان زمان بنمودی عجایب دیگر
فلک به لعبت مشغول و من به توشهٔ راه
جهان به بازی مشغول و من به عزم سفر
درین هوس که خرامان نگار من برسید
بدان صفت که برآید ز کوه پیکر خور
فرو گسسته به عناب عنبرین سنبل
فرو شکسته به خوشاب بسدین شکر
همی گرفت به لؤلؤ عقیق در یاقوت
همی نهفت به فندق بنفشه در مرمر
ز عکس نرگس او مینمود بر زلفش
چنان که ریخته بر سبزه دانهای گهر
ز بس که بر رخ خورشید زد دو دست به خشم
گلش چو شاخ سمن گشت و برگ نیلوفر
به طعنه گفت که عهد و وفای عاشق بین
به طیره گفت که مهر و هوای دوست نگر
نبود هیچ گمانی مرا که دشمنوار
بدین مثال ببندی به هجر دوست کمر
مجوی هجر من و شاخ خرمی مشکن
متاب رخ ز من و جان خوشدلی مشکر
به جای ملحم چینی منه هوا بالین
به جای اطلس رومی مکن زمین بستر
خدای گفت حضر هست بر مثال بهشت
رسول گفت سفر هست بر مثال سقر
کجا شوی تو که بیروی من نیابی خواب
کجا روی تو که بیروی من نبینی خور
در این دیار به حکمت نیابمت همتا
درین سواد به دانش نبینمت همبر
کمینه چاکر علمت هزار افلاطون
کهینه بندهٔ فضلت هزار اسکندر
ز شکلهای تو عاجز روان بطلمیوس
ز حکمهای تو قاصر روان بومعشر
تو آنکسی که ز فضل تو فاضلان عراق
به خاک پای تو روشن همی کنند بصر
جواب دادم کای ماهروی غالیهموی
به آب دیده مزن بر دل رهی آذر
قرار گیر و ز سامان روزگار مگرد
صبور باش و ز فرمان ایزدی مگذر
هوا نکرد تن من بدین فراغ و وداع
رضا نداد دل من بدین قضا و قدر
ولیک حکم چنین کرد کردگار جهان
ز حکم او نتوان یافت هیچگونه مفر
به صبر باد فلک در حضر ترا ناصر
به عون باد ملک در سفر مرا یاور
وداع کرد بدینگونه چون برفت جهان
به سیم خام بیندود گنبد اخضر
به شکل عارض گلرنگ او همی تابید
فروغ خسرو سیارگان به مشرق در
غلاموار چو هنگام کوچ قافله بود
سوار گشتم بر کرهٔ هیون پیکر
پلنگ هیات و قشقاو دم گوزن سرین
عقاب طلعت عنقا شکوه طوطی پر
قوی قوائم و باریک دم فراخ کفل
دراز گردن و کوتاه سم میان لاغر
به وقت جلوهگری چون تذرو خوشرفتار
به گاه راهبری چون کلاغ حیلتگر
به گاه کینه هوا در دو پای او مدغم
به وقت حمله صبا در دو دست او مضمر
خروش دد بشنیدی ز روم در کابل
خیال موی بدیدی ز هند در ششتر
بدین نوند رسیدم در آن دیار و زمن
به گوش حضرت شاه جهان رسید خبر
مرا به حضرت عالی تقربی فرمود
به نام شاه بپرداختم یکی دفتر
هزار فصل درو لفظها همه دلکش
هزار عقد درو نکتها همه دلبر
بدان امید که شاه جهان شرف دهدم
شوم به دولت او نیکبخت و نیکاختر
به هر دو سال بسازم ز علم تصنیفی
برای دولت منصور خسرو صفدر
برین مثال بود یاد تازه در عقبی
برین نهاد بود نام زنده تا محشر
بماند نام سکندر هزار و پانصد سال
مصنفات ارسطو به نام اسکندر
جهان نخواست مرا بخت شاعری فرمود
که هیچ عقل نمیکرد احتمال ایدر
ز بحر خاطر من صد طویله در برسید
به مدح شاه جهان چون شدم سخنگستر
بدین فصاحت شعری که چشم دارد کور
بدین عبارت نظمی که گوش دارد کر
بدان خدای که در صنع خویش بیآلت
بیافرید بدین گونه چرخ پهناور
به نور علم که دانا بدو گرفت شرف
به ذات حلم که مردم بدو گرفت خطر
به فیض عقل مجرد که اوست منبع خیر
به لطف نفس مفارق که اوست مدفع شر
به نفس ناطقه کو راست پیل گردن نه
به روح عاقله کوراست شیر فرمانبر
به انتهای وجودات اولین ترکیب
به ابتدای مقولات آخرین جوهر
به هول جنبش محشر به حق مصحف مجد
به ذات ایزد بیچون به جان پیغمبر
به اعتقاد ابوبکر و صولت فاروق
به ترسکاری عثمان و حکمت حیدر
به زور رستم دستان و عدل نوشروان
به جاه خسرو ساسان و ماتم نوذر
به خاک پای جهان شهریار قطبالدین
که هست مفخر سوگند نامها یکسر
در این دیار ندانم کسی که وقت سخن
به جای خصم مناظر نشنیدم همبر
ز فضل خویش در این فصل هرچه میرانم
هر آنکسی که ندارد همی مرا باور
اگر چنان که درستی و راستی نکند
خدای بادبه محشر میان ما داور
هزار سال بقا باد شاه عالم را
که هست گردش گردون ملک را محور
پریر وقت سحر چون نسیم باد شمال
همی رساند به ارواح بوی عنبر تر
سرم ز خواب گران شد به من نمود هوس
خیال آن بت شمشاد قد نسرین بر
به لطف گفت که عمرت چگونه میگذرد
نبود گوش دلت را نصیحت کهتر
نگفتمت که مکن بد بجای وصلت من
که هرکسی که کند بد بدی برد کیفر
جواب دادم کای ماهروی سرد مگوی
که کار من شودی هرچه زود نیکوتر
ولیک شاه به فتح بلاد مشغولست
نمیکند به پرستندگان خویش نظر
به مهر گفت که چون نیستت به کام جهان
در این هوس منشین روزگار خویش مبر
به یک قصیدهٔ غرا بخواه دستوری
ز بارگاه خداوند تاج و زینت و فر
به شرم گفتم طبعم نمیدهد یاری
ز گفتهٔ تو اگر مدحتی بود در خور
به نام دولت مودود شاه بن زنگی
بیار و مردمی و دوستی بجای آور
به مدح شاه بخواند این قصیدهٔ غرا
ز نظم خویشتن آن رشک لعبت آزر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییهای بغداد پرداخته و آن را به عنوان محلی پر از فضل و هنر معرفی کرده است. او با استفاده از تصاویر زیبا از طبیعت، هوای دلپذیر، و ثروتهای معنوی و مادی این منطقه، جلوهای از بهشت زمینی را به تصویر میکشد. بغداد را به خاطر خاکش به عنوان منبع عطر و گلاب و به خاطر باغهایش به خاطر رنگهای دلانگیز و گلهای خوشبو میستاید. شاعر همچنین دلتنگی خود را از جدایی و دوری بیان میکند و به قدرت خداوند در حکمت زندگی اشاره میکند. او در نهایت از دوران خود و هنرش صحبت کرده و امید به توجه و شرف یافتن در خدمت شاه را دارد. این شعر، ترکیبی از مدح، وصف زیباییهای طبیعی، و بیان احساسات درونی شاعر نسبت به وطن و عشق است.
هوش مصنوعی: بغداد، سرزمین شگفتانگیزی است که مکان دانش و هنر به شمار میرود و در هیچ جای دنیا نمیتوان کشور دیگری مانند آن را یافت.
هوش مصنوعی: رنگ چهرهاش شبیه به رنگ پرندهای زیبا است و حال و هوایش مانند نسیمی است که جان را زنده میکند.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که هر چیزی ویژگیهایی خاص خود را دارد و میتواند در جنبههای مختلف ارزشمند باشد. بهویژه، عقیق به عنوان سنگی با زیبایی و فایده، و خاک به عنوان منبعی خوشبو و مفید تأکید میکند که هر یک از این عناصر به نحوی خاص و با ارزش هستند.
هوش مصنوعی: نسیم، سرشار از تازگی و شادابی که به زمینش بافته شده است، و هوای لطیف آن در آبش شیرینی و خوشمزگی خاصی را نهفته دارد.
هوش مصنوعی: در کنار دجله، از زیبایانی با تن سیمی و زینتی چون خلخال در میان میدان، دختران ترک با چهرههای ماهگونه حضور دارند.
هوش مصنوعی: هزار قایق که ظاهری شبیه خورشید دارند، بر روی آب در حال حرکت هستند و به گونهای به نظر میرسند که در آسمان مانند جرقههای نور پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید به جایگاه خود در آسمان میرسد و نسیم لطیفی از دشت میوزد، نیروهای طبیعت به حرکت درمیآیند.
هوش مصنوعی: دهان گل لاله همانند ابر، گنجینهای از مروارید دارد و نسیم، بوی خوش عنبر را در کنار سبزه منتشر میکند.
هوش مصنوعی: در زمان غروب، آسمان به رنگ و شکل باغی زیبا درمیآید و در هنگام سحر، بوستان شبیه یک چرخ میشود.
هوش مصنوعی: در زمان شام، گل را به شب میسپارد و در زمان صبح، ستارهای به او میدهد.
هوش مصنوعی: در میان سبزههای باغ، گلهای قرمز به زیبایی میدرخشند و رنگ و لعابی خاص به محیط میدهند.
هوش مصنوعی: گل نرگس به زیبایی و عطرش به طرف باغ لالهها شکوفا شده، مانند اینکه در جامی از شراب زرد رنگ است.
هوش مصنوعی: گلهای سرخ و زیبا با عطر مشک و گلاب آراسته شدهاند، به گونهای که هر کسی را مجذوب خود میکند.
هوش مصنوعی: صدای بلبل و طوطی و نالههای عکاش و سار، همه به نوعی احساس شرمندگی در آوازخوانان را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و زیبایی، امیدوارانه جایی را برای خود انتخاب کردم که سفر به آنجا را به ماندن در خانه ترجیح میدهم.
هوش مصنوعی: نماز شام، به معنای غروب است و در اینجا به نوعی نشان میدهد که زمان غروب فرا رسیده است. وقتی به آسمان نگاه میکنم، گویی عروس آسمان به من نشان میدهد که چهرهاش را در سمت شرق پنهان کرده است. به عبارتی دیگر، در این لحظه، زیبایی و رازهای آسمان را مشاهده میکنم که در دل شب ساکت میشود و به سمت شرق میروید.
هوش مصنوعی: بدان که اگر به صفاتی که در دریا وجود دارد، کشتی زرین از جای خود جدا شود و لنگر آن قطع گردد، ممکن است به عمق دریا غرق شود.
هوش مصنوعی: شفق به دور گنبد سبز رنگ به گونهای نمایان شده که مثل نوار زری در اطراف خیمهای از مینا (آسمان) به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: ستارهها همه مانند بازیگران زیبا و باوقار هستند که در زیر پوشش آبیرنگ آسمان، چهرههای خود را به نمایش گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: دختران نعش، مانند زینتی در اطراف قطب، به دور میچرخند، همانطور که سنگهای قیمتی در حلقهای زیبا میچرخند.
هوش مصنوعی: بر آن اساس، نور و روشنایی به مانند ستارهای در آسمان میتابد، همانطور که در باغ بنفشهها، زیبایی و درخشندگی گلها به چشم میآید.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، ستاره پروین مانند این است که از تیغ کوه طلوع کرده و در دل جایی مانند لیوانی از سنگ لاجورد، هفت دانه درخشان را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: آسمان را همچون نقاشی در نظر آوردهای که در هر لحظه هزاران تصویر و حالت متفاوت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ماه در برج جدی درخشش خود را به نمایش میگذارد، گویی که کیوان مانند شمعی روشن در میان مردی به نام شمر درخشیده است.
هوش مصنوعی: در شبهای دلانگیز، ستاره مشتری در صورت فلکی حوت درخششی همانند چادر خوشبوی عنبر را به نمایش گذاشته است که چشمان زیبای عاشقان را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: از سمت میزان، روشنایی صورت مریخ به گونهای میتابد که مانند رنگ لعل در داخل یک جام به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق به گونهای در دل و ذهن خود، نمایی از عشق را خلق کردهاند که مانند تیری در آسمان شلیک میشود و زیبایی و نور آنها در دلهای دیگران میتابد.
هوش مصنوعی: در دنیای بازیگران و هنرمندان، زمان همچون آینهای جلوهگر میشود و شگفتیهای دیگری را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: آسمان به بازیگری مشغول است و من در حال آماده کردن خود برای سفر هستم.
هوش مصنوعی: در این آرزو هستم که معشوق زیبایم با آن ویژگی خاصی که شبیه پیکر خورشید از کوهها به ظهور میآید، به سمت من بیاید.
هوش مصنوعی: پکوشه هایی از درخت عناب و خوشبو و زعفرانی، و گل های سنبل که به زیبایی شکسته شدهاند، به همراه شکر و عطر زیبا به هم آمیخته شدهاند.
هوش مصنوعی: او با لؤلؤ و عقیق و یاقوت به زیبایی هنری خاصی دست میزند و در دل فندق و بنفشه، زیبایی را در مرمر پنهان میکند.
هوش مصنوعی: چشمهای او مانند نرگس به زلفهایش زیبایی خاصی میبخشید، به طوری که گویی دانههای مروارید بر روی چمن پاشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت خشم، چهرهاش مانند خورشید درخشان شد و گل او به زیبایی شاخ سمن و برگ نیلوفر تبدیل گردید.
هوش مصنوعی: در یک صحبت طعنهآمیز گفته میشود که عشق و وفای عاشق را با دقت بنگر، و همچنین توجه کن به مهر و علاقهای که نسبت به دوست وجود دارد.
هوش مصنوعی: من هیچگاه گمان نمیکردم که تو به عنوان یک دشمن، به این شکل مرا به درد جدایی از دوست و به هجر او مبتلا کنی.
هوش مصنوعی: به دنبال دوری من نباش و شکسته نکن شاخ شادابی را. روی خودت را از من برگردان و جان شادی را از من مگیر.
هوش مصنوعی: به جای تشک نرم و راحت، بر روی زمین نازک نکن و بستر را آنچنان نچین که همانند لایههای ظریف نقشه باشد.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که شادی و بهشت در دسترس است، اما پیامبر فرمود که سفر و آزمون نیز وجود دارد که انسان را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: تو کجا میروی که بدون من خواب را نخواهی دید؟ و من کجا میتوانم بروم که بدون تو نور و روشنایی را نخواهم دید؟
هوش مصنوعی: در این سرزمین کسی را نمیبینم که به اندازه من حکمت داشته باشد و در این جامعه همچون من کسی را در دانش نمیشناسم.
هوش مصنوعی: شخصی که کمتر از تو است، نمونهای از هزار فیلسوف بزرگ است و من که تحت فرمان تو هستم، به ارزش و بزرگی تو مانند هزار اسکندر میباشم.
هوش مصنوعی: ای کاش دیگران از زیباییها و حکمتهای تو عاجز ماندهاند، همانطور که بطلمیوس از درک ویژگیهای تو ناتوان است و دیگران نیز در مواجهه با دانایی و رهنمودهای تو قاصرند.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که فضیلتهایت به قدری است که دانشمندان عراق هم به احترام تو سر به زیر میگذارند و به پای تو احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: گفتم ای زیبای خوشچهره با موهای فر، به دل آهستهتر ضربه نزن، همانند آتش با اشک خود.
هوش مصنوعی: سختیها و ناملایمات روزگار را بپذیر و در برابر آنها تسلیم باش. صبور باش و اجازه نده که قوانین الهی را نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: بدن من به این آزادی و جدایی عادت نکرده است و دل من هم به این سرنوشت و تقدیر رضایت نمیدهد.
هوش مصنوعی: ولی خدای جهان چنین فرمان داده است که از اراده او هیچ راه فراری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای فلک، با صبر به یاری تو در اینجا حاضرم و ای ملک، در سفر، به کمک تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: او به این شکل وداع کرد، همانطور که جهان به طرفی دیگر میرود؛ مانند اینکه طلایی، به رنگ خالی و بدون زرق و برق، از زیر گنبد سبز دور میشود.
هوش مصنوعی: به زیبایی چهرهاش، نور و درخششی همانند نور خورشید با رنگ گل روی او تابیده و مانند ستارههای درخشان در شرق، جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: مثل یک خدمتگزار، زمانی که وقت حرکت کاروان فرارسید، برپشت اسب زیبا و پیکر بلند سوار شدم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیباییهای ظاهری موجودات مختلف میپردازد. در آن به صورت نمادین، خصوصیات پلنگ، گوزن، عقاب و طوطی به تصویر کشیده شده است. به عبارت دیگر، هر یک از این موجودات نماد زیباییهای خاص خود هستند و شاعر در تلاش است تا با ترکیب این ویژگیها، تصویری دلربا و جذاب خلق کند.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک حیوان با ویژگیهای خاص پرداخته است. به وضوح به قدرت پاها و باریکی دم اشاره میشود، همچنین به کمر پهن و گردن بلند و همچنین سمهای کوتاه آن حیوان نیز اشاره شده است. این توصیف شاید نمایانگر نوعی تناسب و زیبایی در ساختار بدن آن creature باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که ظاهر میشود، مانند کسی است که به خوبی رفتار میکند و در زمان هدایت، مثل کلاغی فریبکار است.
هوش مصنوعی: در زمان کینه و دشمنی، نیرویی همچون طوفان در پاهای او نهفته است و هنگام حمله، نسیمی در دستان او پنهان شده است.
هوش مصنوعی: به صدای وحشتناک و نالههای جانوران از روم در کابل گوش فرا دادهای و در ششتر، تصویری از موهای زیبا و دلربا از هند در ذهنت نقش بسته است.
هوش مصنوعی: من به آن سرزمین رسیدم و خبر من به گوش شاه جهان رسید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شخصی بزرگ و محترم اشاره میکند و بیان میکند که به خاطر او تلاش کرده و یک دفتر نوشته است. این تلاش و نگارش به نوعی نشاندهنده ارادت و احترام شاعر به آن شخص است.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلربایی کلمات و معانی اشاره شده است. هر فصل از سخنان، پر از جذابیت و شیرینی است و هر نکتهای، مانند گوهری ناب، جذاب و دلنشین به نظر میرسد. به شکل کلی، سبکی از بیان و عشق در کلمات وجود دارد که توجه را به خود جلب میکند و دل را مینوازد.
هوش مصنوعی: به این امید که به من از طرف شاه جهان مقام و اعتبار عطا کند، به برکت وجود او خوشبخت و خوشفال شوم.
هوش مصنوعی: من هر دو سال یک اثر علمی برای دولت منصور خسرو صفدر مینویسم.
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم یادآوری میپردازد، به طوری که یاد و خاطرهای تازه و زندهای که در زندگی دنیوی وجود دارد، در آخرت نیز باقی میماند و اسم و نام آن همواره تا روز قیامت زنده خواهد ماند.
هوش مصنوعی: بگذارید نام سکندر برای هزار و پانصد سال باقی بماند، همانطور که آثار ارسطو به نام او ثبت شده است.
هوش مصنوعی: این جهان تمایلی به من نداشت و سرنوشت شاعری را برای من رقم زد که هیچ عقل سلیمی نمیتوانست حتی به وجود چنین امری فکر کند.
هوش مصنوعی: به خاطر من صد ایده و فکر مختلف و پرورده وجود دارد، و زمانی که به ستایش پادشاه جهان پرداختم، توانستم به خوبی سخن بگویم.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر این است که برخی از آثار هنری یا کلامی، به رغم زیبا و قابل توجه بودن، ممکن است بر اساس تجربه یا درک فردی متفاوتی ارزیابی شوند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات یک اثر ممکن است از لحاظ بصری یا شنیداری جذاب باشد، اما برای همه قابل درک نیست و افراد ممکن است از آن بهرهمند نشوند.
هوش مصنوعی: بدان خدایی که بدون هیچ وسیلهای جهان وسیع را خلق کرد، به همین صورت گردش دنیای بزرگ را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: به نور دانش که انسان به وسیله آن شرافت پیدا میکند و به ویژگی حلم که انسان با آن از خطرات دوری میکند.
هوش مصنوعی: با بهرهگیری از عقل خالص و الهی که منبع خوبیهاست و از لطف نفس پاک و جدا شده که محافظ از بدیهاست، میتوان به آرامش و سعادت دست یافت.
هوش مصنوعی: این بیت به منظور بیان تفاوت بین عقل و نفس است. به این میگوید که نفس ناطقه، مانند یک پیکر مستحکم و قوی است، در حالی که روح عاقل مانند یک شیر است که تابع دستورات و فرمانها میباشد. در واقع، این بیت به قدرت و اراده نفس اشاره دارد و از عقل به عنوان جنبشی پیروی کننده یاد میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنی اشاره شده که در آغاز هر موجودی، اولین ترکیب به وجود میآید و این ترکیب به مقولات آخرین جوهرها مربوط میشود. به عبارتی، هر چیزی که وجود دارد، از ترکیبهای اولیهای شکل گرفته که به گونهای در نهایت به کیفیتها و ماهیتهای مختلف منتهی میشود.
هوش مصنوعی: در ترس و هیبت روز قیامت، به صداقت کتاب آسمانی، به ذات خداوندی که بینقص و کامل است، به جان پیامبر احترام میگذارم.
هوش مصنوعی: به نظر ابوبکر و صولت فاروق، عثمان ترسو است و حیدر حکیم و داناست.
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و عظمت شخصیتهای تاریخی و افسانهای اشاره دارد. رستم، قهرمان بزرگ ایرانی با تواناییهای فوقالعاده به تصویر کشیده شده است. همچنین به عدالت و حکمت نوشروان نیز اشاره میشود که به عنوان یک پادشاه فرهیخته در تاریخ ایران شناخته میشود. در ادامه به مقام و مقامداری خسرو ساسان، یکی از پادشاهان مشهور ایران، پرداخته میشود و در نهایت به غم و اندوه نوذر اشاره میشود که بیانگر ناکامی و چالشهایی است که او با آنها مواجه شده است. تمامی این شخصیاتها نمادهایی از تاریخ و فرهنگ ایران هستند و نمایانگر جنبههای مختلف زندگی انسانی و اجتماعی در آن زمان میباشند.
هوش مصنوعی: به خاک پای شهریار جهانی، قطبالدین، که افتخار همه نامهاست، قسم میخورم.
هوش مصنوعی: در این سرزمین نمیدانم آیا کسی هست که وقتی به گفتگو میپردازد، به جای اینکه با خصومت و دشمنی صحبت کند، به مناظر و نکات مثبت توجه کند.
هوش مصنوعی: در این فصل، هرچه از نعمت و فضل خودم انجام میدهم، هر کس که به من ایمان ندارد، هرگز نمیتواند مرا باور کند.
هوش مصنوعی: اگر خدا در روز قیامت عدالت را بر قرار نکند، دیگر قضاوتی بین ما نخواهد بود.
هوش مصنوعی: بقا و longevity فراوان برای پادشاه جهان که محور ملک به گرد او میچرخد.
هوش مصنوعی: در وقت سحر، مانند نسیمی از سمت شمال، بویی خوش و دلانگیز به روحها میرسد.
هوش مصنوعی: سرم از خواب سنگین بیدار شد و به من الهام کرد که به یاد آن معشوق با قامت باریک و شگفتانگیز بیفتم.
هوش مصنوعی: به لطف خدا، از تو پرسیدم که عمرت چطور سپری میشود، اما شنیدم که گوش دلت به نصیحتهای کوچکترها توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: به تو نگفتم که در غیاب من کار بدی نکن، زیرا هر کس که کار ناپسندی انجام دهد، عاقبت بدی خواهد دید.
هوش مصنوعی: به او گفتم ای دختر زیبا، بیدلیل نگو که کار من زودتر از این باید پایان یابد، زیرا هرچه زودتر انجام شود، بهتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: اما پادشاه درگیر فتوحات و گشایش سرزمینهاست و به پرستندگان و خدمتگذاران خود توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: به مهر گفت که وقتی تو در این دنیا نیستی و به آنچه که میخواهی نمیرسی، در چنین آرزوهایی زندگیات را هدر نکن.
هوش مصنوعی: از درگاه پروردگار، به درخواست خود، لطف و زیبایی و نعمات گرانبها را طلب کن.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، به تو میگویم که نمیتوانم به تو کمک کنم، چون اگر سخنی در ستایش تو باشد که شایستهاش باشد، من قادر به بیان آن نیستم.
هوش مصنوعی: به نام سلطان بزرگ و بخشنده، بیار به مردم محبت و دوستی و camaraderie را به ارمغان بیاور.
هوش مصنوعی: این شعر درباره توصیف و ستایش شاه است و شاعر به زیبایی و عظمت او اشاره میکند. شاعر به خاطر نظم و سرود خود احساس افتخار میکند و به نوعی به زیبایی و قدرتشان اشاره دارد که میتواند حس حسادت افراد دیگر را برانگیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.