تا دل بود ای دلبر تا جان بود ای جانان
با مهر تو دارم دل با عشق تو دارم جان
گر دل ببری شاید زیرا که تویی دلبر
ور جان ببری زیبد زیرا که تویی جانان
هوش از همه بستانی چون غمزه کنی ناوک
گوی از همه بربایی چون زلف کنی چوگان
هرچندکه سلطانم آخر به تو محتاجم
چون عشق پدید آید محتاج شود سلطان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر میگوید تا زمانی که قلب و جان دارد، به محبوبش دل بسته است و او را دلیل زندگی خود میداند. اگر دلش را برباید، زیبایی و جذابیت او باعث آن است و اگر جانش را بگیرد، این به خاطر اهمیت و جایگاه محبوب در زندگیاش است. همچنین، او به قدرت و سلطنت خود اشاره میکند، اما بیان میکند که در برابر عشق، حتی سلطان نیز نیازمند محبوب است و عشق انسانها را به ضعف میکشاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل وجود دارد ای محبوب، و تا زمانی که جان هست ای عشق من، من با محبت تو دل دارم و با عشق تو جان.
هوش مصنوعی: اگر دل را ببری، شاید به این خاطر است که تو محبوب منی، و اگر جانم را بگیری، شایسته است زیرا که تو معشوق منی.
هوش مصنوعی: وقتی با ناز و دلربایی نگاه میکنی، همه هوش و حواس را از آدم میگیری. و وقتی موهایت را به زیبایی در هم میپیچی، همه چیز را به تسخیر خود درمیآوری.
هوش مصنوعی: اگرچه من در مقام سلطنت هستم، اما در عشق به تو نیازمندم. وقتی عشق به وجود میآید، حتی بزرگترین سلطنتها هم به نهاد محبت وابسته میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین
چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان
دودی است مگر خطتگلبرگ در آن پیدا
[...]
جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان
شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان
هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش
صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان
دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم
[...]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
[...]
چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان
خاینده هردونی چون گوشت برای نان
ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی
از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان
تا چند کمیت می افتاده ترا در سر
[...]
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
حال است محال او مزد است وبال او
عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان
نرم است درشت او کعبهست کنشت او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.