گنجور

 
امیر معزی

صنما ما ز ره دور و دراز آمده‌ایم

به‌سر کوی تو با درد و نیاز آمده‌ایم

گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم

مست و آشفته به نزدیک تو بازآمده‌ایم

آمدستیم خریدار می و رود و سرود

نه فروشندهٔ تسبیح و نماز آمده‌ایم

یک زمان‌گرم‌کن از مستی ما مجلس خویش

که ز مستی بر توگرم فراز آمده‌ایم

گرچه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع

از پی سوزش و از بهرگداز آمده‌ایم

بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج

همچنان است‌که با شادی و ناز آمده‌ایم

دست ما گر به‌ سر زلف درازت نرسد

با سر زلف تو از جور به راز آمده‌ایم

بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز

ما به نظارهٔ آن زلف دراز آمده‌ایم

بود یک‌چند نشیب طلبت در ره ما

از نشیب طلب اکنون به فراز آمده‌ایم

توشه و ساز زدیدار تو خواهیم همی

گر به دیدار تو بی‌توشه و ساز آمده‌ایم

 
 
 
خواجوی کرمانی

ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمده ایم

بهوایت زره دور و دراز آمده ایم

قدحی آب که بر آتش ما افشاند

که درین بادیه با سوز و گداز آمده ایم

بینوا گرد عراق ارچه بسی گردیدیم

[...]

جهان ملک خاتون

روی بنمای که پیشت به نیاز آمده ایم

در جهان جز غم تو از همه باز آمده ایم

طاق ابروی تو محراب دل و جان منست

زان به اخلاص دل آنجا به نیاز آمده ایم

قلب راه غم عشقم ز سر صدق و صفا

[...]

حسین خوارزمی

تا به سودای تو از راه دراز آمده‌ایم

ناز می‌کن که به صد گونه نیاز آمده‌ایم

نازنینی تو اگر ناز کنی می‌رسدت

ما گدایان به نیاز از پی ناز آمده‌ایم

از غمت سوخته و طالب درمان نشده

[...]

ابن حسام خوسفی

بی‌نیازی تو و ما بهر نیاز آمده‌ایم

رفته بودیم ز کوی تو و باز آمده‌ایم

روی دل در طرف زاویهٔ تحقیق است

ما بر این رو[ی] نه بر وجه مجاز آمده‌ایم

دوش الطاف تو چون بنده‌نوازی می‌کرد

[...]

میرزا حبیب خراسانی

ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم

تا کنون بر در اینخانه فراز آمده ایم

در این خانه مبندید به رخساره ما

که بدین در زره عجز و نیاز آمده ایم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه