گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیر معزی

ای داده روی خوب تو خورشید را نظام

ای‌گشته عالمی به سر زلف تو غلام

بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله

هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام

در زیر سایهٔ سر زلفین عارضت

کالْبَدْر فی‌الرّیٰاحین والشّمس فی‌الغَمام

ای روی تو چو لاله و قد تو همچو سرو

وی خال تو چو دانه و زلف تو همچو دام

روی از رهی نتابی و در بنده ننگری

ای بی‌وفای کم‌خرد آخر کم از سلام

خونم حرام دانی و بوسه حرام چیست

می ننگری که بوسه حلال است و خون حرام

گر باد صبحدم به تو آرد پیام من

زنهار تا نگیری آزار از آن پیام

هرگز بود که باز خرامی به سوی من

بر کف‌ گرفته ساغر و بر لب نهاده جام

تو باده نوش کرده و من گفته مر تورا

یا ایّها الغَزال تَنشا لَکَ المدام