از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد
از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد
بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست
بر دل من قفل بود قفل درم چونگشاد
داد من از دلبری است کاو ندهد داد من
گرچه در اوصاف او خاطر من داد داد
نازگری خوشزبان پاکبری شوخچشم
عشوه دهی دلفریب بوالعجبی اوستاد
آنکه ازو شوختر چشم زمانه ندید
وان که ازو خوبتر خلق زمانه نزاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عشق و دلبستگی عمیق را بیان میکند. شاعر در مورد عشقش میگوید که پس از پنجاه سال عشق ورزیدن، دلی که از محبوبش رنجیده بود دوباره امیدوار شده است. او از ویژگیهای محبوبش مانند زیبایی و شیرینی زبانش تمجید میکند و اعتراف میکند که هیچکس در دنیا به زیبایی و جذابیت محبوبش نیست. این شعر نشاندهندهی دلتنگی، عشق و زیباییهای رابطه عاشقانه است.
هوش مصنوعی: پس از گذشت پنجاه سال عشق، زمانی که عشق به ما بازگشت، چهرهاش به ما نظر کرد و یادآوری کرد که چه زمانی از ما دور شده بود.
هوش مصنوعی: در دل من عشق وجود داشت، اما وقتی عشق من شکست، دل من هم مانند قفلی بود که قفلش زده شده بود. وقتی قفل در دل من باز شد، احساسات و احساساتم آزاد شدند.
هوش مصنوعی: من از عشق و زیبایی او شکایت میکنم، اما او به من توجهی نمیکند. هرچند که من در توصیف او خیلی احساسات و افکار دارم.
هوش مصنوعی: عشق و جذابیت به شکلی دلربا و شیطنتآمیز وجود دارد که انسان را مجذوب خود میکند. این زیبایی و خوشزبانی، یک نوع مهارت و استادانهگی در جلب توجه و عشق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس را در دنیا سرزندهتر و شوخطبعتر از او ندیدهام و هیچ موجودی هم نمیتواند به زیبایی او باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بس خرمست، میگیر از بامداد
داد زمانه بده کایزد داد تو داد
خواسته داری و ساز، بیغمیت هست باز
ایمنی و عز و ناز، فرخی و دین وداد
نیز چه خواهی دگر، خوش بزی و خوش بخور
[...]
چون به بنفشه ستان کز شب دیجور زاد
تازه سمن ها شکفت ار نفس بامداد
گویی هر زر و سیم که داشت در مغز دل
خاک به رخ برفشاند سنگ به دل در نهاد
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود
[...]
آه که بار دگر آتش در من فتاد
وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد
آه که دریای عشق بار دگر موج زد
وز دل من هر طرف چشمه خون برگشاد
آه که جست آتشی خانه دل درگرفت
[...]
دوش نسیم سحر بادم مشک وز باد
نزد من آمد مرا مژده جانبخش داد
گفت که دارای ملک خسرو جمشید فر
آنکه مشید از اوست قاعده دین و داد
خسرو گردنکشان یحیی سلطان نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.