با سرو قدت چمن بسوزد
وز مشک خطت ختن بسوزد
جائی است جهان تو که آنجا
شهبال عقاب ظن بسوزد
عشاق تو را ز شعله دل
بر تن همه پیرهن بسوزد
هر صبح ز آه آتشینم
چون صبح همه دهن بسوزد
در زاویه دماغ عشقت
ننشسته همه وطن بسوزد
از تاب تو در تبم که ناچار
چون دل بفروخت تن بسوزد
دام بکهیت بر نیاید
ور خرمن صد چو من بسوزد
در زلف تو جان ماست ترسم
کاو را رخ شعله زن بسوزد
کز بهر خلاص شوی هندو
رسمی است که خویشتن بسوزد
هر کاو چو اثیر گشته توست
از تف دلش کفن بسوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.